حکایت دوم ... برپاا شدن دیگ حلیم


حکایت دوم ... برپاا شدن دیگ حلیم

دیگ نذری شد مهیا ، پُرزِ آب آتشِ گرم ؛ بوی عود ؛ عطرِ گلاب هر یکی در گوشه ای مشغولِ کار پیرمرد بر این خوشی امّیدوار از پِیِ ظرف و ظروف و استکان ده نفر گشتند در کوچه دوان یک طرف ذکر دعا بود وشاعر:ابوالقاسم رحمت زاده

دیگ نذری شد مهیا ، پُرزِ آب
آتشِ گرم ؛ بوی عود ؛ عطرِ گلاب

هر یکی در گوشه ای مشغولِ کار
پیرمرد بر این خوشی امّیدوار

از پِیِ ظرف و ظروف و استکان
ده نفر گشتند در کوچه دوان

یک طرف ذکر دعا بود و ثنا
آن دگر سو محفل اُنس و وفا

پارویی در دستشان گِردِ حلیم
بر دهان ذکر خداوند حکیم

آن خداوندی که حیّ و حاضر است
عیب و نقصِ بندگان را ساتر است

جابر است در وقت اجرای جزا
می دهد پاسخ به هر نیت ، خدا

گر تو باشد نیتت شرّ ؛ ناثواب
پاک می سازد تو را خانه خراب

لیک آن پیر نیتش بس پاک بود
ازضمیر طفلکان غمناک بود

گاه شک می کرد بر تدبیر خویش
طرح لبخندی به رو ؛ دستی به ریش

گاه یادی می نمود از مولوی
طرح اشعار قشنگ مثنوی

زمزمه می کرد و آرام و متین
در دلش تنها محبت بود، نه کین

" از محبت خارها گل می شود"
"وز محبت سرکه ها مل می شود"

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


نسخه‌های مافیایی آیفون 15 توسط Caviar معرفی شد