دیگ نذری شد مهیا ، پُرزِ آب
آتشِ گرم ؛ بوی عود ؛ عطرِ گلاب
هر یکی در گوشه ای مشغولِ کار
پیرمرد بر این خوشی امّیدوار
از پِیِ ظرف و ظروف و استکان
ده نفر گشتند در کوچه دوان
یک طرف ذکر دعا بود و ثنا
آن دگر سو محفل اُنس و وفا
پارویی در دستشان گِردِ حلیم
بر دهان ذکر خداوند حکیم
آن خداوندی که حیّ و حاضر است
عیب و نقصِ بندگان را ساتر است
جابر است در وقت اجرای جزا
می دهد پاسخ به هر نیت ، خدا
گر تو باشد نیتت شرّ ؛ ناثواب
پاک می سازد تو را خانه خراب
لیک آن پیر نیتش بس پاک بود
ازضمیر طفلکان غمناک بود
گاه شک می کرد بر تدبیر خویش
طرح لبخندی به رو ؛ دستی به ریش
گاه یادی می نمود از مولوی
طرح اشعار قشنگ مثنوی
زمزمه می کرد و آرام و متین
در دلش تنها محبت بود، نه کین
" از محبت خارها گل می شود"
"وز محبت سرکه ها مل می شود"
آتشِ گرم ؛ بوی عود ؛ عطرِ گلاب
هر یکی در گوشه ای مشغولِ کار
پیرمرد بر این خوشی امّیدوار
از پِیِ ظرف و ظروف و استکان
ده نفر گشتند در کوچه دوان
یک طرف ذکر دعا بود و ثنا
آن دگر سو محفل اُنس و وفا
پارویی در دستشان گِردِ حلیم
بر دهان ذکر خداوند حکیم
آن خداوندی که حیّ و حاضر است
عیب و نقصِ بندگان را ساتر است
جابر است در وقت اجرای جزا
می دهد پاسخ به هر نیت ، خدا
گر تو باشد نیتت شرّ ؛ ناثواب
پاک می سازد تو را خانه خراب
لیک آن پیر نیتش بس پاک بود
ازضمیر طفلکان غمناک بود
گاه شک می کرد بر تدبیر خویش
طرح لبخندی به رو ؛ دستی به ریش
گاه یادی می نمود از مولوی
طرح اشعار قشنگ مثنوی
زمزمه می کرد و آرام و متین
در دلش تنها محبت بود، نه کین
" از محبت خارها گل می شود"
"وز محبت سرکه ها مل می شود"