وطن ای کاش قلب آسیا هرگز نمی بودی
چنین پُر درد و در دامِ بلا هرگز نمی بودی
نمی بودی تو سرشار از ذخایرهای پُر ارزش
که خونِ ما نمی گشت اینچنین پامال و بی ارزش
ز هربر سنگ اندازی کنند و فتنه ها در تو
به نامِ این و آن هردم کنند غوغا بپا در تو
نبودی لحظه اِی آرام بدور از ماتم و از غم
مدام غلتیده در خون بودی و محزون و در ماتم
کسی آمد به نامِ آن کسی آمد به نامِ این
زدند آتش تو را هردم، به نامِ مذهب و آیین
وطن ما را نه تنها کرده اند با نامِ دین دشمن
و بل آتش زدند با نامِ قوم و غیره در گلشن
وطن ای کاش قلبِ آسیا هرگز نمی بودی
وطن ای کاش در دامِ سیاست ها نمی بودی
نمی بودی گرفتارِ نفاق و جنگ و حیرانی
نمی بودی گرفتار و اسیرِ جهل و نادانی
وطن مار اسیر و بندِ آفات کرده اند امروز
جدا از علم و در بندِ خرافات کرده اند امروز
وطن تا کی بنالم نیست گوشی بشنود افسوس
از اینکه نیست گوشی بشنود، گردیده ام مایوس
نباشد حارسا مشکل فقط از کُندی آسیا
کمی هم مشکل از تر بودنِ گندم بود اینجا
محمد صادق حارس یوسفزی
چنین پُر درد و در دامِ بلا هرگز نمی بودی
نمی بودی تو سرشار از ذخایرهای پُر ارزش
که خونِ ما نمی گشت اینچنین پامال و بی ارزش
ز هربر سنگ اندازی کنند و فتنه ها در تو
به نامِ این و آن هردم کنند غوغا بپا در تو
نبودی لحظه اِی آرام بدور از ماتم و از غم
مدام غلتیده در خون بودی و محزون و در ماتم
کسی آمد به نامِ آن کسی آمد به نامِ این
زدند آتش تو را هردم، به نامِ مذهب و آیین
وطن ما را نه تنها کرده اند با نامِ دین دشمن
و بل آتش زدند با نامِ قوم و غیره در گلشن
وطن ای کاش قلبِ آسیا هرگز نمی بودی
وطن ای کاش در دامِ سیاست ها نمی بودی
نمی بودی گرفتارِ نفاق و جنگ و حیرانی
نمی بودی گرفتار و اسیرِ جهل و نادانی
وطن مار اسیر و بندِ آفات کرده اند امروز
جدا از علم و در بندِ خرافات کرده اند امروز
وطن تا کی بنالم نیست گوشی بشنود افسوس
از اینکه نیست گوشی بشنود، گردیده ام مایوس
نباشد حارسا مشکل فقط از کُندی آسیا
کمی هم مشکل از تر بودنِ گندم بود اینجا
محمد صادق حارس یوسفزی