تبسم و دریا


تبسم و دریا

طلوع صبح بود و لبخند و تماشا کسی در چشم دریا گشت پیدا نه ابر بود و نه مهتاب و نه ماهی سلامی و سکوتی و نگاهی کسی روشن که از سستی جدا بود و لبخندش تسکین آشوب هاشاعر: همایون جلیلیان ( آزاد)

طلوع صبح بود و لبخند و تماشا
کسی در چشم دریا گشت پیدا
نه ابر بود و نه مهتاب و نه ماهی
سلامی و سکوتی و نگاهی
کسی روشن که از سستی جدا بود
و لبخندش تسکین آشوب ها بود
میان سینه ی دختر زد جوانه
تپش های رقصی عاشقانه
اگر چه سخت بود ابر را آن غریبی
صبوح ریخت و عریان گشت و چرخید
عجب رقصی عجب کشف حجابی
عجب ساقی عجب شهد و شرابی
چنان بارید که تلاطم ها را می کشد
و شراره هایی از رنگ تمنا
سکوت بود و نفس بود و جوانی
چه شیرین و چه دل چسب و چه عالی
و در بوسیدن گلی گشت تندر آرام
در آن معجزه ی بکر تجلی
نه می جست موجی بر موجی فزونی
نه می گشت در پی طوفان دریا

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


سقوط اتوبوس از روی پل در آفریقای جنوبی قربانی گرفت