جلوه


جلوه

من هزارم و هیچ.. جلوه ای پیدا، صورتی درهم از خاک، چون کوزه شکسته ای ناکام زیر مشت های خیس باران تشنه به دستان تو تا تن رود.... گاه درونم پرواز می کند گنجشکی در تپش های هراسان و آسمان پرشاعر:رضا همایی راد

من هزارم و هیچ..

جلوه ای پیدا،
صورتی درهم از خاک،
چون کوزه شکسته ای ناکام
زیر مشت های خیس باران
تشنه به دستان تو
تا تن رود....
گاه درونم پرواز می کند
گنجشکی در تپش های هراسان
و آسمان پر اوج،
در نیاز پناه آورم از سرمای عصر پاییزی
به پنجره خانه ای
بدین امید که لبریز شوم از دانه های گرم دستانت،
و گاه در جانم می وزد نسیمی از دشت،
جدا شده ای از شاخه ِدستانت بر خاک،
و عاقبت
زیر قدم هایی،
خُرد شد جانم
بشکند سکوت ِخلوت ِ عاشقی دلتنگ را...
خواهم مُرد
بیدار میشوم در خواب پیچکی مست
که می تند ساقه های امید
بر اندام گلهای باغ
و می تراود شبنمی از عشق
تا لبریز کند حوضچه حیات جانم را...!
و در تابش خورشید بر حوض
انعکاس می یابم و نور میشوم،
می درخشم در تن کرمی شب تاب،
واژگون پیله کنم
دنیای بی طلوع روزگارانم را
به شوق پرواز در کالبد پروانه ای
در نفس های مسخ کننده مردابی
یا نگاه جاری برکه ای در شب....
و گاه می گویم کاش قطره ای بودم
که از چشم ابری دلتنگ زاده می شدم
و در تلالو نور به چشمانم
زمینی خشک را به اقیانوسی پیوند
می دادم
و این هلول های برگرفته از عشق
جاریست از کوهسار خواستن ها
درمن
اما تهی از تو،
هدفی پیداست در این خاک سرد ، که
می پروراند دایم روحم را،به هر غالبی...
و اما اینک
لبخندی شکسته در خاطرم
که در صورت نقش می بندم
تا بپوید
اصالت جاودانگی خویش را....
و من
هزارانم و هیچ
هزارانم و پوچ..

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


کودکان قربانیان قلدری اینترنتی