زبان حال شبلی این بود که: کاش دستم بریده میشد و هیچگاه قلم نمیزدم و حرف و کلمهای را در لوح سفید به خامه نمیکشاندم! زیرا:
دفتر صوفی سواد و حرف نیست
جز دل اسپید همچون برف نیست
گویند شبلی هفتاد صندوق کتاب را که خود نوشته و حفظ کرده بود، در رودخانه دجله ریخت تا هیچگاه کسی را دسترس بدان نباشد و موجب گمراهی نگردد.
مشابه چنین حکایاتی را سایر مشاهیر و بزرگان صوفیه همچون: شیخ نجم الدین کبری، بشر حافی، ابوسعید ابوالخیر، ابوبکر دقاق و... نیز داشتهاند که پرداختن به آن فصلی مستقل را به خود اختصاص داده و باید حکایات آنان را در متون عرفانی دنبال کرد.1
باید یادآور شد: چنین امری فقط شامل مشاهیر و بزرگان صوفیه نمیشود، دیگرانی نیز بودهاند که به علت تغییر جهت فکری و دگرگونی حالت روحی، بیش و کم این راه را آزمودهاند. از آن جمله است: صادق هدایت، چنانکه خود وی در نامهای به دوستش مجتبی مینوی اشاره دارد، سه سفرنامه آماده برای چاپ داشت که از آن سه، فقط سفرنامه «اصفهان نصف جهان» در زمان حیاتش به چاپ رسید. سفرنامة «روی جاده نمناک» و آن دیگری، حتی پس از مرگ هدایت نیز امکان چاپ و انتشار نیافت.2
مهدی اخوان ثالث در این زمینه مینویسد: «مدتها پس از خودکشی صادق هدایت، همین چندی پیش در اخبار او خواندم که در ایام نزدیک به آن فرجام تلخ، چند تایی آثار منتشر نشدة خود را که نزد این و آن بوده، ازشان میگیرد و با آنچه از ایندست آثار پیش خودش بوده یکجا در یک لحظه بحرانی و خشماگین میسوزاند و از آن جمله کتابی یا کتابچهای بوده است، نامش «روی جاده نمناک» که شاید بعضی از دوستان دمخور و نزدیک هدایت این کتاب را نزد او دیده باشند یا نام و نشانش را شنیده؛ اما جز آنچه گذشت، دیگر خط و خبری از چند و چون این اثر منتشر نشده و سوختة او ظاهرا در دست نیست یا ما عامه مردم بیخبریم.»3
هدایت در آن بحران روحی که در اواخر عمر پیدا کرده بود از مصطفی فرزانه ـ یار و دوست همیشگی خود ـ خواسته بود که داستانهایش را بسوزاند، شاید به رسم فرانتس کافکا که به دوست نزدیکش «ماکس برود» وصیت کرده بود تمام آثار او را نخوانده بسوزاند؛ اما ماکس برود گوش به درخواست او نکرد و بیشتر آثار کافکا را منتشر کرد و دوست خود را به شهرت جهانی رساند. هدایت حتی در اواخر عمر به شهید نورایی نوشته بود: عُقّم مینشیند از دست به قلم بردن!
احمد شاملو نوشتههای خام خود را به نام «مجموعه آهنگهای فراموش شده»، شامل قصه و شعر و یادداشت و ترجمه در سال 1326 به چاپ رساند. اشعار این مجموعه که متأثر از شاعرانی چون حمیدی شیرازی، شهریار و... سروده شده بود، در 176 صفحه روانه بازار نشر میگردد. دیری نمیپاید که شاعر تحت تاثیر شخصیت نیما یوشیج و در نتیجة تغییر جهت فکری، این مجموعه را دور ریختنی و درخور سوزاندن اعلام مینماید. شاملو در سرود مردی که خودش را کشته است، به این قتل اعتراف میدارد: «نه آبش دادم/ نه دعایی خواندم/ خنجر به گلویش نهادم/ و در احتضاری طولانی/ او را کشتم/ به او گفتم: به زبان دشمن سخن میگویی!/ و او را کشتم!»4
گفتنی است که مواد گردآوری شدة او برای «کتاب کوچه» (نوعی دانشنامه فرهنگ عامیانه) نیز دو بار از بین رفت و او برای بار سوم باز کوشید و گرد آورد و چند جلدش را چاپ کرد. شاید چندان بیربط نباشد اشارهای هم به ماجرای سفرنامهشویی ناصرالدینشاه کنیم. اگرچه در قد و قوارة مصادیق بازگفته نیست، اما ذکر آن خالی از لطف هم نیست. ناصرالدینشاه طی اقدامی بخشی از خاطرات خود را پس از قتل امیرکبیر و در اوایل صدارت آقاخان نابود کرد؛ زیرا در آن روزها از شدت نفرت و کینه نسبت به امیرکبیر نمیخواست نامی از این بزرگمرد در روزنامه خاطراتش آورده شود؛ نتیجتا آنها را در نهر باغ نگارستان انداخت. اما بعدها از این اقدام خود با اعتراف به اینکه «حقیقتا خیلی بد کاری کردیم»، سخت ابراز پشیمانی نمود. وی در خاطرات روز 28 شوال 1308 قمری چنین مینویسد: «در چهل و دو سال قبل از این، به همین دودهک (دهی نزدیک دلیجان) آمده بودیم با میرزا تقیخان امیرنظام به شکار، و روزنامه آن سفر را همه نوشته بودیم. بعد از میرزا تقیخان، در اوایل صدارت آقاخان، همه آن روزنامهها را در توی نهر باغ نگارستان شستیم و حقیقتا خیلی بد کاری کردیم. اگر نشسته بودیم و حالا میخواندیم و میدانستیم در چهل و دو سال قبل از این، در آن سفر اینجا چه کرده بودیم، خیلی خوب بود.»5
مرگ قلم به وقت مصونیت قلمزن
گاه قلم در شرایطی تن به مرگ میسپارد تا قلمزن را در مواقع خطر چتر امنیتی ایجاد کند. بسیارند نویسندگانی که در مسیر مبارزاتی برای حفظ جان خویش از دست نوشتههایشان شستهاند و آن را ناگزیر به دهانه آتش سپردهاند. از آن جمله است یادداشتهای ابوالحسن عمیدی نوری یکی از روزنامهنگاران عصر پهلوی در زندان ارتش با عنوان: «یک سال در نظام» که با نثری تند و گزنده نظام و جنگ را به تیغ نقد میکشاند: «من دیگر مخالف جدی نظام شده و روحیهام با ادامه تحصیل در دانشکده افسری سازگار نبود. به همین جهت یادداشتهای یک سال در مدرسه نظام خود را که تابستان پارسال در اردوگاه شروع نموده بودم، به شکل تندتر و انتقادیتری تکمیل نموده آن را به طور سرّی نزد خود نگاه میداشتم و اکنون نیز متأسفانه هرچه در اوراق گذشته خود جستجو نمودم، اثری از آن ندیدم و خیال میکنم در سالهای 1317 و 1318 که در تهران فعالیت شدیدی به دستور رضاشاه علیه افکار چپی میشد که پرونده پنجاه و سه نفری را تشکیل دادند و اساس آن پرونده هم بر ریختن توی خانهها و گشتن توی کتابها و یادداشتها بود، شاید ترس و وحشت مرا واداشته بود آن را سوزانده و یا در جایی مخفی نموده باشم که الان محل آن را هیچ به خاطر ندارم...»6
سربهنیست شدن دستنویس رُمان «پایینیها» اثر محمود دولتآبادی، از جمله موارد دیگری است از مصادیق مرگ ناخواسته قلم، که نویسنده و خواننده را دریغ و درد میآید. این رمان که از ترس مأموران ساواک در زیر خاک پنهان شده بود، دیگر پیدا نشد و برای همیشه وجود خود را از نویسنده اثر پنهان داشت. محمود دولتآبادی نویسنده این اثر در کتاب خاطرات «نون نوشتن» از این ماجرا چنین روایت میکند: «بعد از گذراندن دو سال حبس... پر کردن دورة دو سالهفترت ساده نبود. میخواستم نوشتن کلیدر را دنبال کنم، اما دستنویسهای آن در دسترس نبود. برادرم حسین دستنویسها را بیرون برده و در جایی زیر خاک پنهان کرده بود و شرایط سیاسی مملکت در سال 56 هم طوری نبود که او بتواند به سادگی برود و دستنوشتهها را بیاورد؛ چون آوردنشان همانقدر دشوار بود که بردنشان. اما حسین این کار را کرد و با همان جسارتی که دستنوشتهها را دربرده بود، آنها را برایم بازگردانید. آنجا بود که متوجه شدم دستنوشتهرمان «پایینیها» نیست؛ و این نکته تمام خستگیها را به تن برادرم که خود را مسئول گمشدن آن میدانست، برگردانید. در حالی که اطمینان دارم حسین کوتاهی نکرده است و آن نوشته که موضوع عمدهاش اجتماعیات مردم فرودست کارگرها و اعتصابات کارگری بود، احتمالا در آمد و شدهای آزاد مأموران ساواک به آپارتمان کوچک اجارهای ما بعد از بازداشتم سربهنیست شده بود.»7
پینوشتها:
1ـ رجوع شود به مقاله «کتابشویی صوفیان»، به همین قلم، روزنامه اطلاعات، دوشنبه و سه شنبه 29 و 30 تیر 1394.
2ـ مجله آدینه، یگانه سفرنامه هدایت، ص 68، سال 1377، شماره 136.
3ـ اخوان ثالث، مهدی، روی جاده نمناک، ص389، هیرمند، 1344.
4ـ شاملو، احمد، قطعنامه، مروارید، 1364، شعر «سرود مردی که خودش را کشته است».
5 ـ روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه قاجار، به کوشش مجید عبدامین و نسرین خلیلی، ص178.
6 ـ «یادداشتهای یک روزنامهنگار»، تحولات نیمقرن تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری، به کوشش مختار حدیدی ـ جلال فهمند، ج1، ص68.
7ـ دولتآبادی، محمود، «نون نوشتن»، صص102- 103.