کوزت


کوزت

سمتِ مازندرانِ آغوشت عقربی دچارِ آتش است خنده به ریشِ دیوارها بس است این شعله هایِ مخمل از الست تا اکنون مرض های موروثی ست که در آن مچاله شدم هیچ های دنیا بسیارند حسِ غلیظِ ساحلی سرخ که بهشاعر:شیما جمال

سمتِ مازندرانِ آغوشت عقربی دچارِ آتش است
خنده به ریشِ دیوارها بس است
این شعله هایِ مخمل از الست تا اکنون
مرض های موروثی ست که در آن مچاله شدم
هیچ های دنیا بسیارند
حسِ غلیظِ ساحلی سرخ که به خاکِ آسمان دلبسته است
حسِ جنینِ صدساله ای که به ناموسِ یک سایه ماسیده است
ماشه بجنبان در قعرِ گلویم در پلاکِ تنم
از هجومِ وحشیِ سرفه هایِ چرکی خسته ام
از ته مانده هایِ سیگار در پادگانِ تنم
از شِکوه های قدیمی که خوابند عینِ کفتار خسته ام
ای جمجمه ی پوک
ای شکمِ کودکی هایِ من
نکند نوزادِ خاطراتِ من مُرده است؟؟
چه کنم؟؟
با نگاه مضطربِ کوزت به ژان والژان چه کنم؟
با جیغِ بنفشِ جنینی مرده دل در دره یِ دهانم چه کنم؟؟؟
دلشوره میگیرم، سمتِ ویرانه های من که غرقِ خاموشی و عَدَم است نیا
نشد چاره بیابم
گوشِ کرِ جهان کِی نگاه مضطربِ کوزت را میفهمد؟؟
با نگاه مضطربِ کوزت به ژان والژان چه کنم؟؟
نشد چاره بیابم برای حسِ کفتاری که به لاشه ی گندِ ورم کرده به منقار در تنورِ نم داری میخندد
نشد چاره بیابم
نشد
باید به عمری که به باد شده افتخار کنم؟؟؟
ای جنینِ مرده دل
سمتِ ویرانه های من بیا
تو نگاهِ مضطربِ کودکی هایِ مرا میفهمی
تو از خودم به من نزدیکتری
من خودِ توام
تو حبابِ آتشی
منم شبیه خودم ...

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دانلود آهنگ حسین رحیمی ریگی برگرد