من نیست


من نیست

انگار که تکیه گاه تو دیوار من نیست چیزی به جز فراق پی آزار من نیست در سر زمین سرد دلت یخ زدم ولی چشمی برای گریه عزادار من نیست اغیار گردیده رقیب من انگار قلب تو دیگر برای عشق گرفتار  منشاعر:محمد شمس باروق

انگار که تکیه گاه تو دیوار من نیست
چیزی به جز فراق پی آزار من نیست

در سر زمین سرد دلت یخ زدم ولی
چشمی برای گریه عزادار من نیست

اغیار گردیده رقیب من انگار قلب تو
دیگر برای عشق گرفتار من نیست

سهم تو خوشی غم و غصه برای من
این سهم ظالمانه سزاوار من نیست

چرتکه اندازید بشمارید غم های مرا
موقعی که سایه ام پی تکرار من نیست

ای کاش می رسید به جانم نگاه مرگ
کسی با این همه غم خریدار من نیست


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


نقاشی سیزده بدر | 70 نقاشی کودکانه و رنگ آمیزی درباره سیزده به در