گریــز


گریــز

گاه خسته ی این شور و اشتیاقم گاه از این همه مهر می هراسم گاه فریاد برآرم که آن زلف به باد رفته ام کو؟ کو آن یله بی باک؟ آن روحیه ی شاد؟ وان نغمه چالاک؟ گاه گویم که بیا مرا رها کن من ظریفم منشاعر:فاطمه بتوئے(انیــران)

گاه خسته ی این شور و اشتیاقم
گاه از این همه مهر می هراسم
گاه فریاد برآرم که آن زلف به باد رفته ام کو؟
کو آن یله بی باک؟
آن روحیه ی شاد؟
وان نغمه چالاک؟
گاه گویم که بیا مرا رها کن
من ظریفم
من لطیفم
گر مرا سخت به مشتت بفشاری
می گریزم
می گریزم نه از این دهر و دیار
می گریزم از خودم بی اختیار
این منه آسوده خاطر را سر از جان می برم
تا اَنیران دگر رویید روزش می برم
تیره و تاریک باشد چون شب
جای آن برق نگاهش به سبب شادی ها
خشم و اندوه و غضب
اخم جای لبخند
آه وحشتناک است
اَه چه نفرت انگیز
من منه دیگر نمی خواهم
همین ما را بس است
لااقل حالِ دلم خوب است با این منِ ساده
"سادگی زیباییست"
شاید این را فهمیدند آنها
که گم اند در پریشانی خویش

__انیــران__

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


گرگی ناگهان وارد بیمارستان شد/ اما زمانی که پرستاران علت را فهمیدن، نتوانستند جلوی گریه...