معمای بزرگ استقلال و بزرگانش !
استقلال ، بازیکنان بزرگ را خودش از میان استعدادهای پرقابلیت و جوان تیمش میسازد و یا از این طرف و آن طرف، با یار قر زدن، جمعشان میکند؟ بازیکنان، بزرگوار، بزرگمنش، بزرگاندیش و کوشنده برای هرچه بزرگتر شدن، در خود استقلال تربیت میشوند یا اینجا هم باید به خرید و فروش رو آورد؟ نوشته معمای بزرگ استقلال و بزرگانش ! اولین بار در پارس فوتبال |...
معمای بزرگ استقلال و بزرگانش !
استقلال و بزرگان ؛ باید ساخت، یا میتوان خرید؟!استقلال ، بازیکنان بزرگ را خودش از میان استعدادهای پرقابلیت و جوان تیمش میسازد و یا از این طرف و آن طرف، با یار قر زدن، جمعشان میکند؟ بازیکنان، بزرگوار، بزرگمنش، بزرگاندیش و کوشنده برای هرچه بزرگتر شدن، در خود استقلال تربیت میشوند یا اینجا هم باید به خرید و فروش رو آورد؟
یکم- تکلیف شده استقلال بازیکنانی لازم دارد که بزرگ باشند! حرف حقی که باید به درستی هم فهمیده شود و الا «این ره که تو میروی به ترکستان» است!
قضیه فیثاغورث نیست که حل کردنش پیچیده و غامض باشد! بازیکن استقلال، باید که بزرگ و بزرگمنش و واجد صفات بزرگان باشد! ولی چگونه؟ استقلال، بازیکنان بزرگ را خودش از میان استعدادهای پرقابلیت و جوان تیمش میسازد و یا از این طرف و آن طرف، با یار قر زدن، جمعشان میکند؟ بازیکنان، بزرگوار، بزرگمنش، بزرگاندیش و کوشنده برای هرچه بزرگتر شدن، در خود استقلال تربیت میشوند یا اینجا هم باید به خرید و فروش رو آورد؟ مثلاً بازیکنی چون صادق ورمزیار، روزی که وارد استقلال شد، جوانی بود آیندهدار یا بزرگی بهشمار میرفت جا افتاده؟!
استقلال باید بزرگان ایران را پرورش دهد! رسمی که از دهه ۳۰ عادت استقلال و مرحوم علی داناییفر بود!
معمای آرش برهانی
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
دوم- با آرش برهانی که یکی از خوبان فوتبال ایران و تیم استقلال بود و هست، چه باید کرد؟ رفتاری که با او انجام دادند، با چه متری باید ارزیابی یا توجیه شود! به نظر شما، آرش سزاوار این برخورد بود؟ در خبرها آمد چون مربیان استقلال زیاد شدند، آرش را به تیم امید فرستادند! به همین راحتی! به همین سادگی! که باز هم گویای نجابت ذاتی و تحمل و تأمل آرش است که المشنگه راه نینداخت و شاید فقط زیر لب زمزمه کرد:
که را کشتی تا کشته شدی زار؟
تا باز که او را بکشد آن که تو را کشت؟
باخت بر حق بارسا و رئال
سوم- بازی بارسلونا و ختافه بدون تماشاگر برگزار شد، مسابقه رئالمادرید- کادیز هم تمام قواعد فوتبال کردن در دوره «کرونا» را مجبور به رعایت بود! در مادرید هم خبری از تماشاچی نبود!
و در غیاب تماشاگران که رکن اصلی پیکارهای اینچنانیاند، کادیز چیزی کمتر از رئال ندارد و بارسلونا هم دیگر همان تیم مسلط بر میدان که حریفان را به آواز خود میرقصاند، نیست! رئال در خانهاش میبازد و بارسلونا هم شانس بزرگی را از دست میدهد! ختافه هم وقتی ورزشگاه را خالی کردند، کم از یاران مسی ندارد! مثل رئالمادرید که باید یاد بگیرد چگونه و بدون فشار تماشاگرانش که تعیینکننده عامل و اهرم نبردند، برنده شوند!
تماشاییترین ال کلاسیکو
چهارم- الکلاسیکو در راه است! حدس و گمانها هم مثل باران از آسمان هواداری در حال باریدن است! ولی امسال، فرق دارد! فرق این بازی، حالا دیگر خیلی بارز است و خیلی برجسته! نه از لشکر نوکمپ خبری هست و نه از فشار ویرانگری که اول شرط بازی و مقابله در این مسابقهها، تحمل آن است!
در ورزشگاه خالی «چه درویش و چه سلطان»! در ورزشگاه خالی، چه بارسا و چه رئال! حتی داوران هم جور دیگری قضاوت میکنند! حتی تماشاگران نشسته در خانهها هم با آرامش بیشتری به تماشای مسابقه مینشینند! و این همان ویژگیای است که از این پس در بازیهای لیگ برتر ایران هم همه چیز را تحت تأثیر خود قرار میدهد: باید خودت ببری! تنهای تنها، بدون زورآوری و فشار تماشاگران!
خو کردن به عادات کرونایی
پنجم- برای تیمهای بزرگ، برای بزرگانی که سالهای سال از یک نیروی اضافی بیشتری نسبت به حریفان، برخورداری داشتند، پیکار در غیاب تماشاگران سختتر است! به ویژه برای تیمهایی که عادت کردهاند در خانه، همه چیز را به نوعی خاص، آسانتر و مال خود کرده آغاز کنند! همان برتری روحی که استقلال و پرسپولیس هم از آن برخوردار بودهاند، ولی امسال و سال آینده دیگر چنین نخواهد شد! و دیگر چنان نخواهد بود!
همین هفته اول لیگ برتر، بازیهای بزرگ پرتعدادند! سپاهان که ۱۱ نفره با گلگهر روبهرو میشود! یازده به یازده! سایپا برای اولین بار در عمر فوتبال ایران، در ورزشگاه پاس میزبان پرسپولیس خواهد بود! و استقلال هم میزبان مس رفسنجان است و بقیه بازیها!
بردن در این مسابقهها، دیگر با اهرم اضافهای به نام فشار تماشاگران ممکن نمیشود! نوعی برابری و مساوات که در اصل نه مساوات است و نه عدالت! تحمیل شرایط از جانب ویروس کروناست که با بشریت درافتاده!
معلمی کار انبیاست
معلم باشرف دهکده ویس
ششم- اهواز را که میدانید کجاست؟ مرکز خوزستان و محل زایش کودکان پا به توپ! خاکی که سرشار است از طلای سیاه! دیاری که مردانش بینظیرند و زنانش بیهمتا! مثل همه جای ایران زمین، ولی با این تفاوت: …با فوتبال پیوندی عاشقانه دارند! با عشق به فوتبال، زندگی را سر میکنند و با کاستیها کنار میآیند! و در اطراف اهواز، دهکدهای است به نام «ویس»! بچههای ویس، مستعد بزرگ شدنند! مستعد یادگیریاند! مستعد و لایق و سزاوار همه چیزند!
در مدرسه ویس، دانشآموزی است که گوشی هوشمند ندارد اما معلمی دارد که بدیل ندارد و بینظیر است! معلم مدرسه ویس، هفتهای سه روز، دهها کیلومتر راه را میکوبد، به روستای ویس میرود و برای شاگرد مستعدش، کلاس یکنفرهای به مدت بیش از ۳ ساعت و ۴ ساعت برگزار میکند! معلم یکنفره برای تک شاگرد کلاس درس در مدرسه ویس!
حالا میفهمم چرا معلمی را کار انبیا باید دانست! حالا میفهمم که چرا معلمی، خداییترین کار است!