دختر باران


دختر باران

بغلم کن خاک داستان زندگی ام را بخوان آرام بخوابانم چشم هایم بسیار دویده به دریا نرسیده بال و پر قلبم شکسته در نفس در دامم خورشید رفته سفر پنجره هایم سرد جاده ی احساسم خیس بغلم کن خاک کلبهشاعر:فرحناز نخستین شکوری

بغلم کن خاک
داستان زندگی ام را بخوان
آرام بخوابانم
چشم هایم بسیار دویده
به دریا نرسیده
بال و پر قلبم شکسته
در نفس در دامم
خورشید رفته سفر
پنجره هایم سرد
جاده ی احساسم خیس
بغلم کن خاک
کلبه ام ، زده توفان
نغمه ی آرامش بخوان
با سنگ نبشته ای بپوشان
سینه ام را
خاموش کن شرر جانم را
نغمه ی باران فراموشم شده
بخوان تا یادم بیاید
که دختر بارانم من
دلم از دنیا گرفته
احوالم با بی رنگی سرشته
فراموشی گرفته
نجوا کن در گوشم اسم دلدارم را
لبریز عسل چشمانش کن
فنجان روحم را
نقش رخسارش کن
تابلوی اسرارم را
سر فصل هر شعرم کن
اوج شهریرم را
موج پروازم را
با این حس خوب
بغلم کن
با ترنم باران
از نو برویانم.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تحسین رهبر انقلاب از برنامه تلاوت قاریان نوجوان در شبکه قرآن سیما