یاد چشمانت


یاد چشمانت

بی تو دریای درونم عزم طوفان کرده بود داغ تو یک عمر حالم را پریشان کرده بود هیچ کس حال خرابم را نمی فهمید نه گر چه اشکم کوچه‌ها را خیس باران کرده بود حسرت دیدار چشمت آتشم می زد شبی یاد چشمانتشاعر:مهدی ملکی

بی تو دریای درونم عزم طوفان کرده بود
داغ تو یک عمر حالم را پریشان کرده بود

هیچ کس حال خرابم را نمی فهمید نه
گر چه اشکم کوچه‌ها را خیس باران کرده بود

حسرت دیدار چشمت آتشم می زد شبی
یاد چشمانت عذابم را فراوان کرده بود

روز و شب محبوس بودم در حصار یاد تو
حسرتت دنیای من را مثل زندان کرده بود

روزگار تلخ من چیزی به غیر از غم نداشت
دست تقدیرم بهارم را زمستان کرده بود

شاعر: مهدی ملکی الف

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


کاردستی چرخه آب کلاس اول