شده ام مدتی از هجر رخ یار کچل


شده ام   مدتی  از   هجر   رخ  یار  کچل

شده ام مدتی از هجر رخ یار کچل چون کدو های خراب ته انبار کچل بس که شب تا سحر از دوری تو غلط زدم مو نمانده است بر این کله ی بسیار کچل بس که طوفان غمت بر من بد بخت وزید شده ام چون تنه شاعر:آرمان داوری

شده ام مدتی از هجر رخ یار کچل
چون کدو های خراب ته انبار کچل

بس که شب تا سحر از دوری تو غلط زدم
مو نمانده است بر این کله ی بسیار کچل

بس که طوفان غمت بر من بد بخت وزید
شده ام چون تنه لخت سپیدار کچل

از غم هجر تو ای آنکه دلت سیمانی است
کله ی من شده چون آجر دیوار کچل

برسرهیچ کس ازعشق رخت مویی نیست
من کچل ، شهر کچل ، مردم بازار کچل

به خدا این کچلی های سرم ارثی نیست
شدم از این همه بی مهری و آزار کچل

شب وروزم همه مشغول به روی مه توست
ورنه هر گز نشود عاشق بی عار کچل

بس که ام داده ای آزار در این شهر غریب
شده این کله ی نورانی هموار کچل

بیش از اینم نبود طاقت اسرار بس است
شدم از بس که نگهداشتم اسرار کچل

آرمان داوری
سوم مهر ۹۹
(البته من کچل نیستم!)

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


هیچگاه موز و تخم مرغ را باهم نخورید