بازی فردای عشق . . .


بازی فردای عشق . . .

زد به ضریح دلش قفل تمنای عشق آنکه دلش بیخبر بود ز معنای عشق گفت سخنها بسی گرچه درین انجمن حل نشود اینچنین رمز معمای عشق شاخه ی نورسته را نیست امید ثمر خم نشود تا کمر از قد و بالای عشق جلوه یشاعر:پژند محرر صفایی

زد به ضریح دلش قفل تمنای عشق
آنکه دلش بیخبر بود ز معنای عشق

گفت سخنها بسی گرچه درین انجمن
حل نشود اینچنین رمز معمای عشق

شاخه ی نورسته را نیست امید ثمر
خم نشود تا کمر از قد و بالای عشق

جلوه ی جانانه درصورت جانان ببین
دید اگر چشم تو جلوهِ سیمای عشق

هر که نداند شنا ، گر چه شود ناخدا
کی گذرد اینچنین ازدل دریای عشق

مستی جام‌ بتان درنظرش هیچ نیست
آن که بنوشد دمی باده ز مینای عشق

بر سر بازار عشق کی به کف آید متاع
تا نرود دین و دل بر سر سودای عشق

میگذرد عاشق از جان و جهان تا رسد
خسته زبند تن و رسته به دنیای عشق

شب برساند به صبح دیده ی دل سالها
تا برسد کی بگوش نغمه و لالای عشق

شعله بزن خنده تا شب بشود شرمسار
بی خبری چون تو از بازی فردای عشق
پژند.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فال حافظ روزانه شنبه 1 اردیبهشت 1403 با معنی و تفسیر دقیق