وداع نمی کنم ولی، دل می کنم از زندگی
خسته شدم از روزگار، از حسرت و از بندگی
خسته شدم من از خودم، از کینه های روزگار
از لحظه های عاشقی، از این دل بی اختیار
خسته شدم از اون دلی، که جونمو دادم براش
نفرین به رسم روزگار، هوای قلبمو نداشت
خسته شدم از روزگار، از حسرت و از بندگی
خسته شدم من از خودم، از کینه های روزگار
از لحظه های عاشقی، از این دل بی اختیار
خسته شدم از اون دلی، که جونمو دادم براش
نفرین به رسم روزگار، هوای قلبمو نداشت