شهدای غواص


شهدای غواص

سلام ای دوست و هم دم سلام ای راست قامت چون دماوند سلام ای خاطرات تلخ و شیرین سلام ای مجنونِ لیلی دیده سلام ای فرهادِ شیرین چشیده سلامی میکنم من با خجالت، پر از درد، پر زِ حس شرم و رو سیاهی بهشاعر:موسی عباسی دمشهری

سلام ای دوست و هم دم
سلام ای راست قامت چون دماوند
سلام ای خاطرات تلخ و شیرین
سلام ای مجنونِ لیلی دیده
سلام ای فرهادِ شیرین چشیده
سلامی میکنم من با خجالت، پر از درد، پر زِ حس شرم و رو سیاهی
به چشم مادرت اشکی نمانده،
چشم به راه، چشم به در ، شاید بیای...
سلامم را ندایی از تو نیامد،
فشرده هم نشد دستم به دستت،
اه ، شرم باد مرا...
شما دستانتان بستست اقا،
زِ روی چه به سیم بستند دو دستت را ؟
به شهر ما خوش امد را چگونه بر تو گویم؟
به قهر بستند دو چشمت را ،
به زور بستند دو دستت را ،
پیامِ این حالت پروازِ تو چیست؟
چشم بسته، دست بسته، خون الود
سوی معشوق میروی؟ شاید هم ...
دست بازم من - دو دستم بسته نیست،
ولی پرهای پروازم به هم چسبیده انگار
مرا قدرت برای پر گشودن نیست، اما !
تو با دستان بسته ، چقد زیبا ، به سوی لانه ات پرواز کردی ،
دو دست بسته ات را در بغل گیرم
مرا هم چون خودت ، پای کوبان ، دریا دل ، سوی معشوق میبری ؟
محتاجم،
دعایم کن ،
دعای دست های بسته می گیرد !

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


عکس های جنجالی و برهنه سارا و نیکا در استخر مختلط