بخوابی رفتهام شیرین به لب جام عسل بینم
در این غوغای بی دردی بسی حرف وغزل بینم
زمین در خواب خوش رفته درونش آتشی بر پا
در این آرامش سنگین بسی جنگ و جدل بینم
به یک سو کاخ می بینم که تا عرش خدا رفته
و دیگر سو همه کوخ است و شادی ها مثل بینم
گروهی مست خوشحالی و رقصان گرد آسایش
و دیگر خسته و غمگین فتاده با اجل بینم
میان دین و دنیایم هزاران فتنه افتاده
منم در برزخ عالم سعادت در امل بینم
در این غوغای بی دردی بسی حرف وغزل بینم
زمین در خواب خوش رفته درونش آتشی بر پا
در این آرامش سنگین بسی جنگ و جدل بینم
به یک سو کاخ می بینم که تا عرش خدا رفته
و دیگر سو همه کوخ است و شادی ها مثل بینم
گروهی مست خوشحالی و رقصان گرد آسایش
و دیگر خسته و غمگین فتاده با اجل بینم
میان دین و دنیایم هزاران فتنه افتاده
منم در برزخ عالم سعادت در امل بینم