دریچه ای رو به روی گلشن


دریچه ای رو به روی گلشن

نمی شود جز به روشنایی به رویِ آئینه در گشودن که هیچ انسان در اوجِ ظلمت نبرده حظ از نظر گشودن نمی دهد جز طلایه داریِ نورِ ایمان شکوفه وقتی به رویِ صبح از تبسّمی می توان دری چون سحر گشودن چهشاعر:ابراهیم حاج محمدی

نمی شود جز به روشنایی به رویِ آئینه در گشودن
که هیچ انسان در اوجِ ظلمت نبرده حظ از نظر گشودن

نمی دهد جز طلایه داریِ نورِ ایمان شکوفه وقتی
به رویِ صبح از تبسّمی می توان دری چون سحر گشودن

چه حاصلت از طلوعِ خورشید اگر ز دست تو بر نیاید
هر آینه پلکِ چشمِ حیرت شبیهِ آئینه بر گشودن

مگر که بی پُر فراغبالی چه شوق پروازت است در دل؟
نبسته طرفی پرنده ای در قفس ز سعیی به پر گشودن

شکفتنی پر لطافت ارزانی ات شود، تحفه ای دمادم
اگر چو مینایِ غنچه ات در سر است یک جرعه سر گشودن

از آدمیت اگر که قالب تو را تهی شد بدان که بی شک
وبالِ خاطر چو سنگِ آتش نداری از بالِ شر گشودن

اگر زمانی شود نصیبت وفورِ نعمت به لطف ایزد
زیان ندارد زُلال و زیبا زبان به شُکرِ شِکَر گشودن

بطالت است آنچه باید انسان گریزد از آن به هوشمندی
کسی تواند بهشت را در مگر به عمری هدر گشودن؟

علاجِ دردت اگر مقدّر نباشد، آری به سعی واهی
زبان همانند نی نباید به ناله ای شعله ور گشودن

دماغ پرورده باشد انسان اگر، میسّر همیشه باشد
دریچه ای رو بروی گلشن چرا نه با شعر تر گشودن

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


رابطه جنسی زیر دوش آب در حمام با همسر خوب است یا بد؟