پرنده ای که اهل کوچ نیست


پرنده ای که اهل کوچ نیست

روزها آمدند و رفتند تا تو با رج به رج برگهای خشکیده خانه و آشیانی بسازی خانه ویران شد ولی گم نشد چهچهه تو در هیاهو و جنجال ابر و باد . سالها چشم به دانه ای نیم خورده از دهانیشاعر:کامران اسدی

روزها آمدند و رفتند تا

تو با رج به رج برگهای خشکیده

خانه و آشیانی بسازی

خانه ویران شد

ولی گم نشد چهچهه تو در

هیاهو و جنجال ابر و باد .

سالها

چشم به دانه ای نیم خورده از

دهانی دوختی

آنقدر که زندگی از دهان تو

افتاد .

در فصل پاییز

در فصل تاریک لاک پشت ها

که سردر گریبان خود می روند

مانده ام کدام فصل رنگین تر

برای تو بود ؟

کدام بند و ریسمان چوبه داری

تنگ تر از زندان تو بود ؟

حال ای پرنده زنده تر از هر

خوابیده ای در گور لاک

سر مستی کن و خوش باش که

هرگز گم نخواهد شد

چهچهه تو در هیاهو و جنجال

ابر و باد .





حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


بازگشت سخت به صدر/ پیشنهاد تمدید پرسپولیس به اوسمار/ پیشخوان