دیوانه


 دیوانه

شعری در میانه راه لخته می شود کور سوی نا بالغ امید روی طاقچه ای از عادت پر پر می شود و می میرد... وای از آن لحظه ی عصیانگری ادعاها خوب بنگر دیوانه ای زنجیر پاره می کند تا ادعای عاقلی خودشاعر:اکرم رمضانی نژاد

شعری در میانه راه لخته می شود

کور سوی نا بالغ امید

روی طاقچه ای از عادت

پر پر می شود و می میرد...

وای از آن لحظه ی عصیانگری ادعاها

خوب بنگر

دیوانه ای زنجیر پاره می کند

تا ادعای عاقلی خود را

در خط به خط روزنامه ها جار بزند

کمی آنطرف تر، تازه عاقلی دیوانه می شود

او را زنجیر می کنند

تا مبادا دیوانگی اش واگیردار باشد...

بغض، زایمانی نافرجام دارد

و نوزادی از حسرت می زاید....

در این بیشه ای که کفتارها لانه کرده اند

آهوی نیمه جانی از باورها

با چشمانی درشت به نیرنگ دندانها خیره می شود

و می پذیرد مرگی جانکاه را

تا حسرت به دل صیاد بی باور بگذارد...


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


بهترین و زیباترین شعر درباره جشن خودکار برای کلاس سوم و چهارم ابتدایی