پرسیدم :
آینه وصف جمال ست ! کمالم را چگونه ؟
پرسیدم :
آینه توصیف جاه ست ! مرامم را چگونه ؟گفتند : کمالت را از جانان بپرسیم
مرامت را از مردم بجوییم
گفتم :
وز لقب بگسسته ام
به نسب وابسته ام
به کمال کوشیده ام
اینگونه ام ! شایسته است ؟
وز لقب بگذشته ام
به قدر بنشسته ام (فتح به قاف و دال : قضا وقدر )
به صلاح دل داده ام
اینگونه ام شایسته است ؟
گفتند :
خلق را لقب بیچاره کرد
بیچاره سبب را با خویش بیگانه کرد
(سبب و نسب )
بیگانه شد با درد و رنج مردمان
در و رنج خویش را با هوس چاره کرد
چاره اش مردمی را زار کرد
زار مردم درخلق بیداد کرد
بیداد ! جان مردم بر لب گرفت
لب گشودند ! لیک کاشانشان آتش گرفت
آتش گرفت وز برق خشم ؛ چشم شان
چشم شان ! جای پنداری ؛ بیداری جا گرفت
بیداری شان ! صبحی دگر آغاز کرد
آغازی دگر ! دربی دگر باز کرد
باز کرد درب کمال و صلاح و زیستی
بیچاره ! آنکه کرد در مرام ، غیر ز بهزیستی
fa_vila
آینه وصف جمال ست ! کمالم را چگونه ؟
پرسیدم :
آینه توصیف جاه ست ! مرامم را چگونه ؟گفتند : کمالت را از جانان بپرسیم
مرامت را از مردم بجوییم
گفتم :
وز لقب بگسسته ام
به نسب وابسته ام
به کمال کوشیده ام
اینگونه ام ! شایسته است ؟
وز لقب بگذشته ام
به قدر بنشسته ام (فتح به قاف و دال : قضا وقدر )
به صلاح دل داده ام
اینگونه ام شایسته است ؟
گفتند :
خلق را لقب بیچاره کرد
بیچاره سبب را با خویش بیگانه کرد
(سبب و نسب )
بیگانه شد با درد و رنج مردمان
در و رنج خویش را با هوس چاره کرد
چاره اش مردمی را زار کرد
زار مردم درخلق بیداد کرد
بیداد ! جان مردم بر لب گرفت
لب گشودند ! لیک کاشانشان آتش گرفت
آتش گرفت وز برق خشم ؛ چشم شان
چشم شان ! جای پنداری ؛ بیداری جا گرفت
بیداری شان ! صبحی دگر آغاز کرد
آغازی دگر ! دربی دگر باز کرد
باز کرد درب کمال و صلاح و زیستی
بیچاره ! آنکه کرد در مرام ، غیر ز بهزیستی
fa_vila