عاشورا ٤


عاشورا ٤

سرها چه داغ مى کشند فریاد خون فشان باران تیغ بود ٠٠ و گلوى حق ، نشان این مزرعه ، به کشت ، باثمر نشد خون جگر ، بخاک سرد و کبودش اثر نشد سالها ، پیام باران ز ابر پاک بارید بر بوم و برش یکشاعر:مصطفی مروج همدانی

سرها چه داغ مى کشند
فریاد خون فشان
باران تیغ بود ٠٠ و
گلوى حق ، نشان

این مزرعه ،
به کشت ، باثمر نشد
خون جگر ،
بخاک سرد و کبودش اثر نشد

سالها ،
پیام باران ز ابر پاک
بارید بر بوم و برش
یک ثمر نشد

این مارقین که ریا می کنند به زهد
وقتى على ع بخون نشست
عدالت شکسته شد

بعد از على ع
حسن ع و حسین ع
در خروش و رزم
پیداست قاسطین ربوده اند
دلى مهربان نشد

وقتى که ناکثین ز خیانت سخن کنند
بار دگر جمل ببارد
زخمها شکفته شود

این عصر
ابر رحمت و بارش ز آسمان
اما....
چه بى ثمر ،
زمین و زمان ،
بارور نشد

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دانلود آهنگ خاص و بی نظیر اجتماعی سارینا از شاهین نجفی