تلخـی امّــا بــودنت راهِ گــریز از یادهاست
هر شـرابی تحــفهاش سرکوبیِ غمـبادهاست
تیره بختیهای من، از حال و روزم روشن است
سهمــم از مســتانگی دادِ سـلامتبادهاست
بیشهای سـرزندهتر از من در این سیّاره نیست
حیـف خـــاکم پایمــالِ یورشِ صیّادهاست
مـثلِ خرّمشـــهرِ خوشحـالِ پس از آزادیام
سـبزم و ویرانیام پوشـیده در شمشادهاست
ســــالها با آرزویِ آشـــنایی ســــوختم
یک قفـس از دور گاهی حســرتِ آزادهاست
هرکه از دلــدادگی میگفـت دیدم عــاقبت
انتـظارش دیـدنِ جانکندنِ فرهـــادهاست