ساعت های دلتنگی


ساعت های دلتنگی

آدم‌ها بی موقع ورق می‌خورند با آنکه روزهای زندگی سرد می‌گذرد و بیروح شده خیابان این بار من به زندگی رودست زدم و زیر تابوت تنهایی را خالی کردم و دلم را پی ولگردی بردم تا از روزهای تلخ قدیمشاعر:عبدالله خسروی

آدم‌ها بی موقع ورق می‌خورند
با آنکه روزهای زندگی سرد می‌گذرد و
بیروح شده خیابان
این بار من به زندگی رودست زدم و
زیر تابوت تنهایی را خالی کردم
و دلم را پی ولگردی بردم
تا از روزهای تلخ قدیم رهایی پیدا کنم
داغ خاطره ای از گذشته روحم را
آزار می دهد و
چراغ دلم را خاموش کرده است
زخمی عمیق بر دلم نشاند روزگار
و گذشت زمان جراحتش را پوشاند
ولی خاطرات
هیچ‌وقت گم نمی شوند
تنهایی راه خود را پیدا می کنند
بی هوا می آیند و
آرامش ات را به آتش می کشند
دل من خسته اس
بعضی وقت‌ها مجبورم با آنکه بغض دارم بخندم
روزهای پیشین میان آن همه چشم بازار
رد نگاه غریبه ای آشنا
مرا تا انتهای کوچه عاشقی برد و
عاقبت
زیر باران بی چتر رها کرد و رفت
عاشقی کلبه ای دارد پر از
تنهایی و دلتنگی
و من عاشقانه هایم را روی کاغذ راهی می کنم
و زمزمه های دلتنگی
متعلق به دل هایی ست که با احساس زندگی می کنند
لعنت به ساعت‌های دلتنگی
که زود زنگ می‌خورند ..
پسر زاگرس (عبدالله خسروی )

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


پروفایل اردیبهشت | 50 عکس نوشته اردیبهشت ماهی + خصوصیات متولدین اردیبهشت