چه شد پرنده ی بی پر کجا تو کوچیدی
مرا ز هجر تو تنهایی است و نومیدی
چه شد که چشم سیاهت سخن نگفت به من
همان زمان که گرفتم سر تو در دامن
ببین که خانه ی بی تو چه ساکت و سرد است
ببین که روح و روانم روانه ی درد است
تو رفتی و همه دنیا دوباره غمگین شد
تحمل غم هجرت دگر چه سنگین شد
چه شد که زنده نشستم نمرده ام از غم
من از فراق تو ای عشق ، بهترین همدم
شدم شکسته ترین بینوای حیرانی
کشیده کاخ امیدم به سوی ویرانی
مرا ز هجر تو تنهایی است و نومیدی
چه شد که چشم سیاهت سخن نگفت به من
همان زمان که گرفتم سر تو در دامن
ببین که خانه ی بی تو چه ساکت و سرد است
ببین که روح و روانم روانه ی درد است
تو رفتی و همه دنیا دوباره غمگین شد
تحمل غم هجرت دگر چه سنگین شد
چه شد که زنده نشستم نمرده ام از غم
من از فراق تو ای عشق ، بهترین همدم
شدم شکسته ترین بینوای حیرانی
کشیده کاخ امیدم به سوی ویرانی