بیقراری 2


بیقراری 2

گرچه مالامالم از آمالِ منقوشِ برآب همچنان مستانه می‌نوشم ز دریایِ سراب اندکی نِسیان و چندی خودفریبی لازم است تا ببینم آسمان را صاف و خالی از سحاب مهرِ گردون را نیایَدشاعر:احب دریاپناه

گرچه مالامالم از آمالِ منقوشِ برآب
"همچنان مستانه می‌نوشم ز دریایِ سراب"

اندکی نِسیان و چندی خودفریبی لازم است
تا ببینم آسمان را صاف و خالی از سحاب

مهرِ گردون را نیایَد خوش ز رفتارم ولی
رخ که می‌سوزد چه بهتر تا که دل گردد کباب

غم ندارد قدرتِ تخریبِ ابروهایِ خم
دل هم از غم‌هایِ بی‌مهری نمی‌گردد خراب

چون ندیده‌ست و نمی‌بیند به شانِ خویشتن
تا ببندد خود به یک از این صفِ دلقک‌مَآب

در میانِ شِکوه‌ی این سرکشانِ پُرخطا
سر سپارم من به راهِ سربه‌زیری و صواب

این دم اما بی‌محاباتر ز فرجامِ بلا
سربه‌زیران را چه ترس از قربتِ پوز و تراب

درس‌ها آموختم زان باغبان در زِم-سِتان
کو برفت تا قبلِ اعدامِ رَزی بوسد طناب

رمز و رازی را که ناپیدا شد اندر هر کتاب
من شنیدم در حدیثِ شب‌نشینانِ شراب

پاسدارِ عنفوانم؛ قدر می‌دانم شباب
"همچنان مستانه می‌نوشم ز دریایِ سراب"

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ببینید | تصاویری تلخ از انفجار مغازه عطرفروشی در ارومیه!