مژه هایش که تاب می خوردند
دل من را تکان تکان می داد
آبی چشم های سایه اندودش
آسمان را نشان من می داد
به بهشتی فروختم یک شب
خرمن گندمین مویش را
آدمی در قمار با یک زن
باخت هر آنچه آبرویش را
سیب سرخی که سهم آدم شد
طرح روی دو گونه هایش بود
و چو آدم سقوط کردم من
در زمینی که زیرپایش بود
با غروری به وسعت یک کوه
تیشه عشق تار وپود مرا
مثل حلاج ها به هم زد و رفت
برد از من تمام بود مرا
از شراب لبش ننوشانید
تشنه عشق بی سرو پارا
در سرابی ز عشق جاری کرد
خون بهای زمین حوا را
دل من را تکان تکان می داد
آبی چشم های سایه اندودش
آسمان را نشان من می داد
به بهشتی فروختم یک شب
خرمن گندمین مویش را
آدمی در قمار با یک زن
باخت هر آنچه آبرویش را
سیب سرخی که سهم آدم شد
طرح روی دو گونه هایش بود
و چو آدم سقوط کردم من
در زمینی که زیرپایش بود
با غروری به وسعت یک کوه
تیشه عشق تار وپود مرا
مثل حلاج ها به هم زد و رفت
برد از من تمام بود مرا
از شراب لبش ننوشانید
تشنه عشق بی سرو پارا
در سرابی ز عشق جاری کرد
خون بهای زمین حوا را