تو میدانی و من


تو میدانی و من

خزان است این دشت و دمن و تو میدانی و من.... آنچه در اوج سکوتم، فریاد آری ای دوست، فریاد مرا تو میدانی و من.... آنچه من داد زدم بر در بیدادگه تو وانچه داروغه ی تو حکم تو و مهر تو را بر لب بیمارشاعر:رضا خزایی

خزان است این دشت و دمن
و تو میدانی و من ....
آنچه در اوج سکوتم، فریاد
آری ای دوست، فریاد مرا
تو میدانی و من ....
آنچه من داد زدم
بر در بیدادگه تو
وانچه داروغه ی تو
حکم تو و مهر تو را
بر لب بیمار من است
تو میدانی و من ....
وانچه فریاد مرا
درد مرا، داد مرا
مدفن فریاد مرا
آنچه در حلقوم من است
تو میدانی و من ....
آنچه بودم وانچه ربودی
آنچه نبودم وانچه تو بودی
من نزد تو و، تو، نبودی
آنکه در ذهن بیدار من است
تو میدانی و من ....

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تقویم حجامت 1403