خون میخورم از خرابی دهر
جامیست به دست من پر از زهر
دیوانه اگر شوم خطا نیست
گمگشته درین زمانه گوهر
دریا شده همچنان سرابی
بی مایه بوَد در آن شناور
ما را نسزد رهائی از بحر
مائیم چو مردگان شناور
گیتی رسائی
جامیست به دست من پر از زهر
دیوانه اگر شوم خطا نیست
گمگشته درین زمانه گوهر
دریا شده همچنان سرابی
بی مایه بوَد در آن شناور
ما را نسزد رهائی از بحر
مائیم چو مردگان شناور
گیتی رسائی