تنهایی


تنهایی

غرق تنهایی که شدی کم کم  به پیله ات خو میکنی به  آرامش و امنیتش آزادی و رهایش کم کم از تمام دلبستگی ها خلاص میشوی تنهایت را در آغوش می گیری عزیزش میداری...  خسته  که شدی  ، کوله بارشاعر:سیمین حیدریان

غرق تنهایی که شدی

کم کم به پیله ات خو میکنی

به آرامش و امنیتش

آزادی و رهایش

کم کم از تمام دلبستگی ها خلاص میشوی

تنهایت را در آغوش می گیری

عزیزش میداری...

خسته که شدی ،

کوله بار غصه ها را کول میکنی

دل به راه میسپاری

راهی سفر می شوی

گوشه دنجی میابی

کنار پنجره ای رو به آسمان می نشینی

دمنوشت را مینوشی..

حوصله ات سر رفت

سراغ یار مهربان میروی

آرام آرام ورق میزنی

با کلماتش ، در عالمی دیگر ، سیر میکنی

دلت که گرفت ،

دست در دست خیالات

در کوچه پس کوچه ها قدم میزنی

و تمام خاطرات را مرور میکنی...

شبها با آسمان و ستاره ها حرف میزنی

روزها با گلهای باغچه ات

و در تمام این لحظه ها خیالت آسوده است که یکی

حواسش به تو و پیله تو هست.....


980313

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


پرستار سنگدل پس از قتل فجیع پیرزن پسر معلولش را در اتاق زندانی کرد / کشف جسد در کمد دیو...