ترانه:نیستی
عزیزم تو نیستی و داره بارون می باره
صدای جشنِ درختا پیچده دوباره
عزیزم تو نیستی و اندوه کوچه رفته
داره تلخیِ زمین از زمستون می افته
تو نیستی و از نفس افتاده شهرِ آشوب
سحر تکیه داده به شبهای تارِ مغلوب
تو رو می بویم تو پای کوبیِ خاک و بارون
بیا ای که آغوشت رقصِ خاک است و بارون
سکوت یعنی واژه ها ناتوانند و مأیوس
یعنی تورفتی ومن موندم و عشق و افسوس
عزیزم تو نیستی و داره بارون می باره
صدای جشنِ درختا پیچده دوباره
عزیزم تو نیستی و اندوه کوچه رفته
داره تلخیِ زمین از زمستون می افته
تو نیستی و از نفس افتاده شهرِ آشوب
سحر تکیه داده به شبهای تارِ مغلوب
تو رو می بویم تو پای کوبیِ خاک و بارون
بیا ای که آغوشت رقصِ خاک است و بارون
سکوت یعنی واژه ها ناتوانند و مأیوس
یعنی تورفتی ومن موندم و عشق و افسوس