خبر دادند که ... بی اختیارم کوچ کردند
پرستوهای عاشق از دیارم کوچ کردند
منی با دست زخمی دانه می دادم به آنها
فراموشم نموده از کنارم کوچ کردند
مزارت را نشانم داده و گفتند پوچ است
پس از تو زندگی در لاله زارم، کوچ کردند
به دست شعرهای بی پدر گشتم مجازات
چه بی رحمانه زد هر واژه دارم، کوچ کردند
پیاده می روم آنسوی هیچستان، عزیزان
به روی اسب دلتنگی سوارم ...، کوچ کردند
به جرم بیکسی، از قلب من تاوان گرفتند
رفیقان، بین راه از روزگارم کوچ کردند
شدم بازنده، فهمیدم پدر هم بال و پر داشت
پرستوها به سویش شک ندارم کوچ کردند
مریم سهرابی
پ.ن. تقدیم به پاکروان پدر عزیزم.
یکمین سالروز نبودنت را چگونه باور کنم...؟ چه دیر فهمیدم خوشبختی، یعنی نوازهای پدرانه دیدن، یعنی قلب پدرت تپیدن، یعنی سایة پدر بالای سرت بودن و چه دیر فهمیدم که اینهمه دوستش دارم.
پرستوهای عاشق از دیارم کوچ کردند
منی با دست زخمی دانه می دادم به آنها
فراموشم نموده از کنارم کوچ کردند
مزارت را نشانم داده و گفتند پوچ است
پس از تو زندگی در لاله زارم، کوچ کردند
به دست شعرهای بی پدر گشتم مجازات
چه بی رحمانه زد هر واژه دارم، کوچ کردند
پیاده می روم آنسوی هیچستان، عزیزان
به روی اسب دلتنگی سوارم ...، کوچ کردند
به جرم بیکسی، از قلب من تاوان گرفتند
رفیقان، بین راه از روزگارم کوچ کردند
شدم بازنده، فهمیدم پدر هم بال و پر داشت
پرستوها به سویش شک ندارم کوچ کردند
مریم سهرابی
پ.ن. تقدیم به پاکروان پدر عزیزم.
یکمین سالروز نبودنت را چگونه باور کنم...؟ چه دیر فهمیدم خوشبختی، یعنی نوازهای پدرانه دیدن، یعنی قلب پدرت تپیدن، یعنی سایة پدر بالای سرت بودن و چه دیر فهمیدم که اینهمه دوستش دارم.