ساقی پُر کن پیاله را
از شرابِ نابِ کلمات
می خواهم شوم مست
از آوایِ حزینِ جُملات
می خواهم که با حروف
پَر کِشم و به مِعراج رَوَم
با آتشِ سرکشِ عشق
به سمتِ دردِ لاعلاج روم
تا به کی خواهد ریخت
خونِ قلم ، بر روی دیوارها
تا به کی ناپیداست
نعشِ قلم ، در زیر آوارها
ساقی پُر کن پیاله را
گلویم گشته خشک از سراب
برخیز شب تاب کوچک
در تاریکی لااقل تو بتاب
بتاب تا گردد روشن
در مرداب ، شمعکی کوچک
تا اندوهِ حزینِ سیاهی
بر دلها شود ذره ای اندک
بتاب تا زمانه کِشد ضجه
طوفانِ ستاره شرر کُند بر پا
روان شوند برگهای خشک
تا کَنَند ریشۀ زمان را از جا
از شرابِ نابِ کلمات
می خواهم شوم مست
از آوایِ حزینِ جُملات
می خواهم که با حروف
پَر کِشم و به مِعراج رَوَم
با آتشِ سرکشِ عشق
به سمتِ دردِ لاعلاج روم
تا به کی خواهد ریخت
خونِ قلم ، بر روی دیوارها
تا به کی ناپیداست
نعشِ قلم ، در زیر آوارها
ساقی پُر کن پیاله را
گلویم گشته خشک از سراب
برخیز شب تاب کوچک
در تاریکی لااقل تو بتاب
بتاب تا گردد روشن
در مرداب ، شمعکی کوچک
تا اندوهِ حزینِ سیاهی
بر دلها شود ذره ای اندک
بتاب تا زمانه کِشد ضجه
طوفانِ ستاره شرر کُند بر پا
روان شوند برگهای خشک
تا کَنَند ریشۀ زمان را از جا