تفنگ احساس


تفنگ احساس

این تیر آخری درچله کمانت منم ماشه را بچکان تا بریزد آبروی تفنگت تا رها شوم از پیاده نظام زندگی از برد ناموثر این تیر بار مست روزهای بدتر از دیروز را تجربه کنم لگد می زند ضربان قنداق قلبشاعر:محمد شمس باروق

این تیر آخری درچله کمانت منم
ماشه را بچکان تا بریزد آبروی تفنگت
تا رها شوم از پیاده نظام زندگی
از برد ناموثر این تیر بار مست
روزهای بدتر از دیروز را تجربه کنم
لگد می زند ضربان قنداق قلب بیمارم
خسته در جان لوله غم گم گشته منم
شلیک کن این تیر بی خطا را
آتش بزن قلب پر از دینامیت عشق را
با فشار هوا دلم خنک نخواهد شد
نوار فشنگی تیرها نیاز به تغذیه روح دارد
سنگر ‌دل خالیست
چرا نمی کشی این ماشه خالی از احساس را
تا خان لوله گلویم را طی کند
از جان قلبم بگذرد
بسوزد تنم در زیر باران رگبار تیر و بهمن و اسفندت
انگار این سلاح خودکار بی خشاب است
و این کاغذ کاهی سیبلی برای شلاق قلم
شاعر مست کی رها می شود از این زندان تن
گویا این تفنگ سر جنگ نداشت
پرش کرده بودند



حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تکنیکهای مختلف تحریک مغز برای درمان اختلالات روانی و عوارض آن‌ها