فصل زندگی


فصل زندگی

سالها می گذرد نگاهم به نگاهش گره خورد دلی لرزید اشکی فرو ریخت آغاز یک قصه پر غصه از همان نگاه اول بود و او بی آنکه بداند از نگاهم دور می شد یادم نخواهد رفت پس از رخت بر بستن تاریکی ازشاعر:ملیحه محمدی


سالها می گذرد
نگاهم به نگاهش گره خورد دلی لرزید اشکی فرو ریخت
آغاز یک قصه پر غصه از همان نگاه اول بود
و او بی آنکه بداند از نگاهم دور می شد
یادم نخواهد رفت
پس از رخت بر بستن تاریکی از آسمان
چه طلوعی داشت خورشید
از آن روز به بعد دلم از هیچ دلی عبور نکرد
و زمستان تنها فصل زندگیم شد
همه ی ما حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم
و او چه ساده از فصل سرد تنهایی ام عبور کرد
همانند افتادن ناخواسته حبه قندی در چای تلخ صبحگاهی..



حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


(تصاویر) هشت حقیقت جالب در مورد اژد‌های کومودو