نشانه ها گم شد
صفای آینه و آب و شانه ها گم شد
مسیر جاده مان از نشانه ها گم شد
چه شد که صوت هماهنگ سِهره و تیهو
ز گوشه قفس و دام و دانه ها گم شد
اگرچه مقصد ما شهر نیک نامی بود
برای شوق رسیدن بهانه ها گم شد
به زیر طاق بلندی که نامش آزادیست
غریو خسته دیوار خانه ها گم شد
به یُمن دغدغه آب و نان و نامردی
ترانه در سحرِ و عاشقانه ها گم شد
فغان ز موج سواران فارغ از دریا
که سمت سوی سپید کرانه ها گم شد
اگر ز دامنه ی عرصه های خاک آلود
هوای رویش و برگ و جوانه ها گم شد
گمان مبر که بهاری دگر نخواهد رُست
چه روز ها که گذشت و زمانه ها گم شد
صفای آینه و آب و شانه ها گم شد
مسیر جاده مان از نشانه ها گم شد
چه شد که صوت هماهنگ سِهره و تیهو
ز گوشه قفس و دام و دانه ها گم شد
اگرچه مقصد ما شهر نیک نامی بود
برای شوق رسیدن بهانه ها گم شد
به زیر طاق بلندی که نامش آزادیست
غریو خسته دیوار خانه ها گم شد
به یُمن دغدغه آب و نان و نامردی
ترانه در سحرِ و عاشقانه ها گم شد
فغان ز موج سواران فارغ از دریا
که سمت سوی سپید کرانه ها گم شد
اگر ز دامنه ی عرصه های خاک آلود
هوای رویش و برگ و جوانه ها گم شد
گمان مبر که بهاری دگر نخواهد رُست
چه روز ها که گذشت و زمانه ها گم شد