فرشته


فرشته

میان خواب خالصانه آبی رنگ در پهنای گسترده لبخند همان شبی که حتی ماه خواب آلوده تاریک رویا بود تنی سبز و لبی خندان به سان یاخته ایی رقصان درون شد، روشنا بخشید دل بی تاب و بی رنگ را دلی کهشاعر:هدی حداد یامچی

میان خواب خالصانه آبی رنگ
در پهنای گسترده لبخند
همان شبی که حتی ماه
خواب آلوده تاریک رویا بود
تنی سبز و لبی خندان
به سان یاخته ایی رقصان
درون شد، روشنا بخشید
دل بی تاب و بی رنگ را
دلی که سالیانی بود
تک و تنها و راز آلود
ره بی راهه میپیمود
فرشته در نبردی سخت
به شهر کوچک ما شد
نشست و با کمی سو سو
کلاف گفتگو باز کرد
(دوبال روشن خود را
میان جاده هایی کور
به وقت سخت بی خوابی
به شکل انتخابی دور
که بر خوردش میان راه
به دیو تارِک و بی چشم
دودستی تحفه کرده بود)
بدو گفتم کجا بودی
چرا در راه شب روها
چرا در بطن گمراهان
که حرمان گشته بودش کور
نشانت را نبود سالها
به من گفتَش
نگاهم کن
اگر رگ ها شدند آبی
اگر مو شد سپید از غم
برون گشت سرخ سرخابی
بدان تا انتهای راه
در این تاریکی گمراه
کنارت کلبه ایی دارم
چراغش روشن است هر دم
تو چشمانت هویدا کن
تو چشمانت هویدا کن

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


معافیت معاملات بورس از مالیات بر عایدی سرمایه