لب ساحلِ عشق


لب ساحلِ عشق

شیخِ ما در نگهِ آبادی آیه ای خواند و روزِ همه را کرد چو شب ! این هم از دردِ گرانی دیگر این هم از شهرِ خراب این هم از داوریِ این ارباب این هم از جامِ دگرگون و خراب ! من تماشاگر دریایِ وجودیشاعر:محمدرضا جعفری


شیخِ ما در نگهِ آبادی
آیه ای خواند و روزِ همه را کرد چو شب !

این هم از دردِ گرانی دیگر
این هم از شهرِ خراب
این هم از داوریِ این ارباب
این هم از جامِ دگرگون و خراب !

من تماشاگر دریایِ وجودی به
و برازنده ی تدبیر کسی می باشم
که خدا را دیده ست !
و از شما می پرسم ، که چرا عشق خطاست ؟
و در این وادیِ غم ، گلِ بی خار کجاست ؟

داسِ ایّامِ درو
به کجا رفته در این فصلِ غریب ؟

رنگِ آثارِ بلا
پس چرا مخدوش است ؟
و چرا مشعلِ ما
این چنین خاموش است ؟

منتظر می باشم
تا بگوئید که ما
از تمامِ گُلِ عشق
چه دل انگیز بساطی داریم !



م جعفری

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جدیدترین عکس های 00:00 عاشقی با متن های رمانتیک