ازچه رو ای بیوفا هردم تو رنجانی مرا
بی وفایی میکنی جبران نمایم با وفا
اززمانی دل ربودی بس جفاهاکرده ای
کی نمودی پُرجفا آخرتویک رحمی بما
کرده غفلت قلب من،افتاده اندردام تو
باشد آسان صید کردن مرغکی بی دست پا
با دلم آخر چه ها کردی چنین پژمرده
است
تا که افسردی دلم را بعد آن کردی رها
آنچه فرمودی بمن باجان اطاعت کرده
ام
با دلی سنگی تو ما را باز آزردی چرا
دل شکستن را چه خوب دانی، کجا
آموختی
بادلی بشکسته ای دیگرمکن باآن صفا
کن صبوری تا توانی ای(خزان) بین
عاقبت
تاچه بازی می نماید باتواین دنیای ما