دادگاه عشق ( طنز )

عشق را می کشته و در خاک پنهانش کنید یا به زنجیر و به غل در بند وزندانش کنید عشق گوئی قاتل خاموش دل یا جان شود گر حقیقت داردش در تحت فرمانش کنید سوی بستر می کشد در اوج بیماری عشق نزد دکتر برده باشاعر:افروز ابراهیمی

عشق را می کشته و در خاک پنهانش کنید
یا به زنجیر و به غل در بند وزندانش کنید
عشق گوئی قاتل خاموش دل یا جان شود
گر حقیقت داردش در تحت فرمانش کنید
سوی بستر می کشد در اوج بیماری عشق
نزد دکتر برده با یک نسخه درمانش کنید
آب و نان کی می شود این عشق بی پروای ما؟
عشق را در آسیاب و در تنور نانش کنید
می گذر از عاشقی وقت شکم سیری خویش
عاشق دل چاک را چون پسته خندانش کنید
آنکه این دندان ندارد بهر هضم شور عشق
نام او را در غزل قندی به قندانش کنید
عاشق و معشوقه را در دیگ جوش روغنی
پخته آن آشی برای نذر چونانش کنید
عشق را مانند یک میش پر از پشم سیاه
برده در سلاخی و یکباره قربانش کنید
عشق را در یک طبق مسقط ز حلوا و شکر
بر سر گوری نهاده نور بارانش کنید
بشکند دستان عشق و کین ندارد آن نمک
بی نمک را برده طباخی و در خوانش کنید
گر چموشی کرده مانند حدیدی سفت و سخت
نزد آهنگر برید و داغ سندانش
کنید
موش صحرایی شود در دل چو جان را می جود
عشق را با مرگ موشی ساده بی جانش کنید
ناله را در نی زنید آواز مجنونی عجول
بر سر جالیز و بر لب های چوپانش کنید
آنقدر با چوب لمسی می زده بر پای عشق
تا که دیوانه شده در کوچه ویلانش کنید
آفت جانسوز خراب آباد دل در عاشقی
موسپیدش کرده در زلفان پیچانش کنید
عشق شیرین تیشه بر ریشه زد آن کوه بلند
مثل تخت بیستون بشکسته آسانش کنید
عشق را در دایره قسمت نموده با شعاع
گرد این پیچ و خمش مدهوش و حیرانش کنید
عشق تا در سینه رازست دوست می باشد!ولی
بعد از آن دشمن بود بی وقفه بر آنش کنید

افروز ابراهیمی
تابستان گرم و شرجی جنوب
تیرماه
۹۹

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!

دادگاه عشق ( طنز )

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته