فضای خالی تر


فضای  خالی تر

فضای خالی تر چیزی را از منفی تهی می کنی و آن را حتی به خودت هم نمی گویی فضا را از سمت اشغال واژگان به سمت تخلیه می بری این گونه که خلوص در اصالت ات روشن است نمی توانی بد ببینی همه چیز را بهشاعر:فرشید صادقی

فضای خالی تر


چیزی را
از منفی تهی می کنی
و آن را
حتی به خودت هم نمی گویی
فضا را
از سمت اشغال واژگان
به سمت تخلیه می بری
این گونه که
خلوص در اصالت ات
روشن است
نمی توانی بد ببینی
همه چیز را
به همان شکلی
تعریف نمی کنی
که تعریف نمی شوی
حسی که از درون برمی داری
کمی از هست ات را
برای خودت سکوت می کند
تا خواستن را
واضح تر به یاد نیاوری
حال ات حال را
صرف می کند
همیشه
زیباتر از آن که
به جست و جو نمی آیی
اکنون ِ خنثی در نفس هایت
دچار گرفتگی نمی شود
شناخته هایت را
به غیبت باد می دهی
تا رقص ات
آگاهی ات را
به درک ِ هویت چسبنده ی
کهن الگوهای بند باز
بپاشد
چون مرگ را
درست نفس می کشی
زندگی را برای همیشه ات
درست تر تلفظ می کنی
و چون
هیچ ِ آسمان را
با همه ی اتاق
عوض نکرده ای
چیزی نمی تواند
برای تازگی مدام ات
درست نباشد
دست از چندگانگی ات برمی داری
و خیره می شوی
به همین خودت که نیستی
و بیش تر شناور می شوی
در خود ِ نیست ترت
تا هنوز جدا نباشی
از شروع ِهر کجایت
این گونه که جزیرگی را
به کهنگی رفته ها داده ای
انزوای ات را
همبسته تر از اصالت هستی
با نخستین لب خند
به سمتی می کوچانی
که آفرینش
برای فردیت ات اتفاق می افتد
چون اضافه ای با تو نیست
تمامیت ات را می رقصی
و قله تو را
در آغوش می کشد
تا رهاشدگی ات عمیق تر شود
و رودخانه
پذیرندگی ات را تر می کند
به انتخابی گره نخورده ای
پس خودآفرینی ات
پس و پیش نمی شود
و زیستن
برایت اتفاق می افتد
زیباتر از اشتیاقی که
برای خوش بخت شدن نداری
نه نمی گویی
تا در صلحی مدام تر با خودت
آینده را
با نخواستن های تازه تر
به حال ِ درست برسانی
و حس شگفت زدگی را
با کودکی درست ات
جشن بگیری
و دانسته هایت را
چنان دور بیندازی
که خودت را داشته باشی
نه این که
خودت را باشی
ناگهان تر
چنان غایب می شوی
که عاشقانه ترین نگاه
از آن کیفیت ِ تو می شود
رو به سمت درون
خود را
چنان ترک کرده ای
که همچنان این جایی
یعنی دقیقا در همین هیچ کجا
پس شکوفه در حال تو
ایجاد نمی شود
روی می دهد
بی وقفه تر
ذهن را
از چیزی که هست
خالی
و لحظه ها را
از چیزی که نیست
پُر می کنی
چون وابستگی را برای
آزادی ات تعریف نمی کنی
چیزی را
از دست نمی دهی
و تنهایی ات را از
درستی خودت نمی گیری
کیفیت تردیدهایت
معنای درست ترین باورهاست
خوب می دانی که
نفس هایت در همگانی بودن
تاول می زنند
پس چنان کیهانی می شوی
که مرکز
از خود نگری ات
به سمت دستان خالی ترت
منحرف شود
بی آرزوتر از
او که خودت هستی
محوتر می شوی
در رقصی که در آن
هیچ لحظه ای از دست نمی رود
آهستگی را
چنان اصیل نفس می کشی
که باورهای لجوج ات
تردیدهایی نامخدوش می شوند
تمامیت رسیدن ات
که ردی ندارد
لب خند می زند
به جدیت فرو ریخته ات
چنان که در تو
تمامیت ات بتپد
نه قلب ات
سَمت هستی را
چنان می پذیری
که تمام سَمت ها
سَمت ناشناخته ی تو می شوند
سَمت هایی جاری
در جریانی دوگانه
که شکفتنی یگانه را
به هم می آیند
پیراهن پنجگانه ات را
می پراکنی
تا درون ات
بی شی ء بودن ات را
بی وزنی ِ متمایل به مرکز
تعبیر کند
و مرگ را
باوری بداند
که به معنایت
هوشیاری می دهد
اکنون
موسیقی درون ات
تمام این واژه ها را
به سَمت ِ این پرسش
می برد که
با آن ها چه کنی
که تهی ماندن ات
خدشه دار نشود
و باز بتوانی
نسبی تر پذیرنده باشی . . . . .


پی نوشت

بر اساس نقد ارزشمندی که از مهربانو استاد نسترن خزائی بر شعر جناب ناظمی معزآبادی خواندم ، این شعر را که احتمال دارد ادامه داشته باشد ، به جناب ناظمی نیک دل تقدیم می کنم .

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جدیدترین عکس های 00:00 عاشقی با متن های رمانتیک