نرگس شیراز


نرگس شیراز

روزی مش حسن رفت به شیراز تا دل به نرگس شیراز کند باز چون به شهر نارنج و ترنج شیراز رسیده دل ز نرگس خوش بوی شیراز ز بن بریده زینگونه سخن میگفت و می رفت زبان به دهان، دندان می کفت ای به قربان گلشاعر:بشیرکوهی زاده

روزی مش حسن رفت به شیراز
تا دل به نرگس شیراز کند باز
چون به شهر نارنج و ترنج شیراز رسیده
دل ز نرگس خوش بوی شیراز ز بن بریده
زینگونه سخن میگفت و می رفت
زبان به دهان، دندان می کفت
ای به قربان گل بوتک در خانه
چرا زینگونه گشتم بی آشیانه
دخترک ز چادر بویی نبرده
انگار الاغی که اصلا جو نخورده
هی رم می کند ز این و آن سو
بر باد دهد رنگین گیسو
آخر مش حسن دلت به چه خوش بود
خواستی ببوسی نرگس خوش هود؟
برو ای مش حسن فکر دگر کن
هوای نرگس شیراز برون ز سر کن
گر که دارد شیراز آفتاب تیز و جنگی
خر قالب اسب بکند به همین زرندی
برو مش حسن عاشق سوی ولایت
بشو پهلون در کاخ دختر خاله ات
خوشا آنان ز ولایت خویش گل بچینند
دمی آسوده و روی خوش زندگی ببینند
هر که دارد گلی ز دیار خویش را
دل بدهد ببوید آن گل،بیش را



حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دانلود آهنگ اگر پرسیان یارو هاله محمد محمدی