نام من مهتاب است
خانه ای دارم در دِه، در بالا دست
پدری دارم برخسار سپید ،موی سپید
که باغی دارد پر از خاطره های شبنم
و من در باغ پدری،
در دوردستهایش
داری دارم سِترگ،
ایستاده یک قالی سرخ برآن
کار من
بافت بهار است در دار ،
در دل ،
در قالی
و کمی هم برگ
و یک
نهری زیبا
پای دارم جاری
نام من مهتاب است
خانه ای دارم در دِه
مادری دارم
در اندازه یک سیب ،
قشنگ
و مَشکی دارد پر از روغن ناب،
دوغی دارد او
مستی آور
چون خواب ....
نام من مهتاب است
خانه ای دارم در دِه
در دشت ...
در عرش
خانه ای دارم در دِه، در بالا دست
پدری دارم برخسار سپید ،موی سپید
که باغی دارد پر از خاطره های شبنم
و من در باغ پدری،
در دوردستهایش
داری دارم سِترگ،
ایستاده یک قالی سرخ برآن
کار من
بافت بهار است در دار ،
در دل ،
در قالی
و کمی هم برگ
و یک
نهری زیبا
پای دارم جاری
نام من مهتاب است
خانه ای دارم در دِه
مادری دارم
در اندازه یک سیب ،
قشنگ
و مَشکی دارد پر از روغن ناب،
دوغی دارد او
مستی آور
چون خواب ....
نام من مهتاب است
خانه ای دارم در دِه
در دشت ...
در عرش