از پنجره من بوی تو را می خوانم
سایه ات را از نگاه درخت می دزدم
آنجا که لب حوض به آب می خندی
آب را می دزدم
من به سر وقت نگاهی
که شکوفای بهار است
تابش چشم تو را روی نسیم می چینم
من به آنجا که هوایت
قاصدی را به تمنای سکوت می خواند
سنگ می اندازم
سایه ات را از نگاه درخت می دزدم
آنجا که لب حوض به آب می خندی
آب را می دزدم
من به سر وقت نگاهی
که شکوفای بهار است
تابش چشم تو را روی نسیم می چینم
من به آنجا که هوایت
قاصدی را به تمنای سکوت می خواند
سنگ می اندازم