خسته ام، از سیل تنهایی
خسته ام، از این زندان محزون
دل دگر خاطره ی عشقش را
هرگز نپذیرد
مشکل اندر مشکل
سختی و حجم دروس
و امید، بی حاصل
و نگاهم، به دو ماهی دیگر
تا که پایان یابد این غم
تا که پایان یابد
صد هزاران غم کنارش
آه، این اعتراضات سوی کیست
دل دگر خاطره ی عشقش را
هرگز نپذیرد
لیک این تو هستی
که دگر غم به دلت ره ندهی
خسته ام، از این زندان محزون
دل دگر خاطره ی عشقش را
هرگز نپذیرد
مشکل اندر مشکل
سختی و حجم دروس
و امید، بی حاصل
و نگاهم، به دو ماهی دیگر
تا که پایان یابد این غم
تا که پایان یابد
صد هزاران غم کنارش
آه، این اعتراضات سوی کیست
دل دگر خاطره ی عشقش را
هرگز نپذیرد
لیک این تو هستی
که دگر غم به دلت ره ندهی