میزنم قلم به روی دفترم
به های هایِ بیش و کم
به یا وجود و یا عدم
به پرتگاه و افتخارِ بر فراز
به جوهرِ چکیده بر مزارهای خفته در نگاههای بی مزار و بی مزارهای در نگاهِ بیم زار
که یا قلم به دست و یا که دستهای شد بریده از صواب
کِی ثوابِ این کبابهای گشنه در شکم
کِی خیالهای سیر از این جواب
کِی کند شود در این حماس_رود
خون فشانِ دست؛ سدِ لخته خون
رود، پُر ز آب؛ زلالههای آب
مغزها به مثلِ هر رحم شود نگاهبانِ بچهای
که تا برون شود به تیزِ چنگِ راهزن
دریده شد گلوی کودکی
و یا به سقطِ هر جنین به حکم شرع
که شد حرام زاده فکرِ در شکم
فقط توانِ گفتهای در مرور
چه چارهایست؟
که ای قلم
تو زاهدی؛ نما کن از تو کم غلط
تو مادرِ مقدسی و شد مسیح
ز نورِ پشتِ پردهای تو را پسر
بگو چه بوده فکرِ من_و مثلِ من
و من_و مثلِ من، به پاسِ نعمتت
تو را به قامتِ جهانیان سپاس و نعمتت
به هر قلم به دستِ در خفا
و هر بریده دست و هر عزای سقطِ خون_درون جفا
ولیمه باد و شاد باد و هر چه خواهدش شدن
باد_باد.
که روزِ تو صدای هر چه شاعر است بلند باد.
به های هایِ بیش و کم
به یا وجود و یا عدم
به پرتگاه و افتخارِ بر فراز
به جوهرِ چکیده بر مزارهای خفته در نگاههای بی مزار و بی مزارهای در نگاهِ بیم زار
که یا قلم به دست و یا که دستهای شد بریده از صواب
کِی ثوابِ این کبابهای گشنه در شکم
کِی خیالهای سیر از این جواب
کِی کند شود در این حماس_رود
خون فشانِ دست؛ سدِ لخته خون
رود، پُر ز آب؛ زلالههای آب
مغزها به مثلِ هر رحم شود نگاهبانِ بچهای
که تا برون شود به تیزِ چنگِ راهزن
دریده شد گلوی کودکی
و یا به سقطِ هر جنین به حکم شرع
که شد حرام زاده فکرِ در شکم
فقط توانِ گفتهای در مرور
چه چارهایست؟
که ای قلم
تو زاهدی؛ نما کن از تو کم غلط
تو مادرِ مقدسی و شد مسیح
ز نورِ پشتِ پردهای تو را پسر
بگو چه بوده فکرِ من_و مثلِ من
و من_و مثلِ من، به پاسِ نعمتت
تو را به قامتِ جهانیان سپاس و نعمتت
به هر قلم به دستِ در خفا
و هر بریده دست و هر عزای سقطِ خون_درون جفا
ولیمه باد و شاد باد و هر چه خواهدش شدن
باد_باد.
که روزِ تو صدای هر چه شاعر است بلند باد.