هر دم به خود آیم ،گرفتار تو هستم
من تا به ابد با تو وبیمار تو هستم
حاشا نکنم لحظه دیدار دل و یار
من در پی کشف دل و اقمار تو هستم
رسوا شده این دل ، چه بیخواب و قرارم
سر در گم این عشق ستمکار تو هستم
دستی بده در دست منو عشق به پا کن
با چشم و دلم در پی دیدار تو هستم
درویش بماند در این وادی حسرت
جانم که دهم، باز بدهکار تو هستم
من تا به ابد با تو وبیمار تو هستم
حاشا نکنم لحظه دیدار دل و یار
من در پی کشف دل و اقمار تو هستم
رسوا شده این دل ، چه بیخواب و قرارم
سر در گم این عشق ستمکار تو هستم
دستی بده در دست منو عشق به پا کن
با چشم و دلم در پی دیدار تو هستم
درویش بماند در این وادی حسرت
جانم که دهم، باز بدهکار تو هستم