عشق بلبل


عشق بلبل

بر بالین چمن سر بنهاده بود روزگاری از طراوت آکنده بود یاد آن روز که حزن باد خزان نازک تنش رنجانده بود لب سرد و ساکتش لرزانده بود بغض سرد و آه گرم شاخه اش خشکانده بود بلبلش از غم چشمان گلش خستهشاعر:لیلی مجیدی

بر بالین چمن سر بنهاده بود
روزگاری از طراوت آکنده بود
یاد آن روز که حزن باد خزان نازک تنش رنجانده بود
لب سرد و ساکتش لرزانده بود
بغض سرد و آه گرم
شاخه اش خشکانده بود
بلبلش از غم چشمان گلش
خسته و آشفته بود
پنداشت راهی بایدش
لیک ریشه در خاک غریب پیچانده بود
گفت بلبل؛من تو را خواهم ربود
ریشه آن در خاک جانم
لانه آن روح و روانم
آسمانت پاکی دستان من خواهد که بود
رفت بلبل خانه را آباد کرد
در میان خانه جای گل را ناز کرد
لانه را آراست و عزم را سوی گل ساز کرد
رفت،رسید
نیافت او نشانی از گلش
گفت آرام و محزون قاصدک تاکه دید بلبل در بهت بود
که؛گلش از فراغش جان خسته اش بسپرده بود

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دانلود کتاب کار دیکته شب اول ابتدایی - کتاب گاج