تا که رفتی دلم از رفتن تو تنها شد
گل این باغچه خشکیده نبود اما شد
در پی آن صدف ساحل دریا بودم
تا تو پیدا بکنم جّست ته دریا شد
با تو دارم گله ها روز و شبم در دل خویش
یادی از ما به دلت لحظه ای هم آیا شد؟
گفتی تا مردن تو نیست مرا دیداری
آرزوی تو سر انجام همین حالا شد
آرزو بود مرا با تو رود روز وشبم
بی تو البته عبث زندگی در دنیا شد
در ازل سهم هر آنکس به جهان چون دادند
تازه از روی عدالت غم دل از ما شد
حال پروانه کنون حال خودم یافته ام
داخل شعله آن شمع چو بی پروا شد
گل این باغچه خشکیده نبود اما شد
در پی آن صدف ساحل دریا بودم
تا تو پیدا بکنم جّست ته دریا شد
با تو دارم گله ها روز و شبم در دل خویش
یادی از ما به دلت لحظه ای هم آیا شد؟
گفتی تا مردن تو نیست مرا دیداری
آرزوی تو سر انجام همین حالا شد
آرزو بود مرا با تو رود روز وشبم
بی تو البته عبث زندگی در دنیا شد
در ازل سهم هر آنکس به جهان چون دادند
تازه از روی عدالت غم دل از ما شد
حال پروانه کنون حال خودم یافته ام
داخل شعله آن شمع چو بی پروا شد