شعر و چاقو


شعر و چاقو

چگونه ممکن است شاعری با خود چاقو حمل کند وقتی در ذات شعر، گفت‌وگوی عمیق و اصیل شاعر با انسان‌های دیگر، با طبیعت و با آسمان وستاره و درخت و رودخانه نهفته است؟

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: محمد زارع شیرین کندی

امروز ۲۷ خرداد سالگشت درگذشت نصرت رحمانی، شاعر معاصر، است. دکتر رضا براهنی، شاعر و نویسنده و منتقد شهیر معاصر، ید طولایی در نقد ادبی دارد و شعر بسیاری از معاصران را نقد و بررسی کرده است؛ «طلا در مس» و «کیمیا و خاک» صرفاً برخی از نقد های اوست. در جایی خواندم که نصرت رحمانی در زمانی که احتمالاً شنیده بود براهنی شعر او را هم نقد خواهد کرد به کافه فیروز که براهنی به آنجا رفت و آمد داشت، می‌رود و به محض اینکه با براهنی رو به رو می‌شود به او حمله می کند و به طرز بسیار زشت و زننده‌ای او را کتک می‌زند.

راوی این داستان در مدح نصرت رحمانی و ذم رضا براهنی، می‌افزاید که رحمانی همیشه به همراه خود چاقو داشت و در مواقعی از آن استفاده می‌کرد چنانکه برای رضا براهنی هم چاقو کشید. حالا شما تصور کنید: شعر و شاعر، چاقو و چاقوکش. چه نسبتی بین این دو هست؟ حمل چاقو دقیقاً به این معناست که می‌توان خون انسانی را ریخت و کسی را کشت. اما شاعری، به قول هلدرلین، معصومانه‌ترین پیشه عالم است و شاعر معصوم‌ترین و پاکترین و پارساترین انسان است. حال، چگونه ممکن است شاعری با خود چاقو حمل کند؟

در ذات شعر، وارستگی و رهایی و تعالی نهفته است. در ذات شعر، حرمت انسان و نفی انانیت و نفی خودخواهی و خودبنیادی و پذیرش و از خود گذشتگی نهفته است. چگونه ممکن است شاعری با خود چاقو حمل کند؟ در ذات شعر، گفت‌وگوی عمیق و اصیل شاعر با انسان‌های دیگر، با طبیعت و با آسمان وستاره و درخت و رودخانه نهفته است. در ذات شعر، همزبانی و همدلی و همراهی نهفته است نه بیگانگی و خشونت و خون. در ذات شعر، صفا و لطف و مهر و پاکی و زیبایی نهفته است. در ذات شعر، انسانیت و ادب و شفقت نهفته است.

ذات شعر را محمد حسین شهریار دریافته که گفته است انسان راستین، چه رسد به شاعر راستین، خنجر و چاقو با خود حمل نمی‌کند. آن زمان صمد بهرنگی به عنوان نویسنده مبارز شعر شهریار را مسخره کرد. اما تجربه بشر نشان داده است که شعر شهریار را نباید مسخره کرد بلکه باید با طلا نوشت تا هیچ گاه هیچ انسانی دست به چاقو نبرد و خون دیگری را نریزد. شاید بگوییم که حمل چاقو به نفسانیات شاعر ربط پیدا می‌کند نه به شعر او. اما باید گفت که شاعری که نفسانیات‌اش این قدر نیرومند و غالب است که دست به چاقو می‌برد، بعید است آنچه می گوید شعر باشد زیرا شعر گفتن لطافت و طراوت و زیبایی روحی می‌طلبد و شاعری که روح‌اش آن قدر خشن است که می‌تواند چاقو بکشد و انسان بکشد، قاتل است نه شاعر.


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: محمد زارع شیرین کندی

امروز ۲۷ خرداد سالگشت درگذشت نصرت رحمانی، شاعر معاصر، است. دکتر رضا براهنی، شاعر و نویسنده و منتقد شهیر معاصر، ید طولایی در نقد ادبی دارد و شعر بسیاری از معاصران را نقد و بررسی کرده است؛ «طلا در مس» و «کیمیا و خاک» صرفاً برخی از نقد های اوست. در جایی خواندم که نصرت رحمانی در زمانی که احتمالاً شنیده بود براهنی شعر او را هم نقد خواهد کرد به کافه فیروز که براهنی به آنجا رفت و آمد داشت، می‌رود و به محض اینکه با براهنی رو به رو می‌شود به او حمله می کند و به طرز بسیار زشت و زننده‌ای او را کتک می‌زند.

راوی این داستان در مدح نصرت رحمانی و ذم رضا براهنی، می‌افزاید که رحمانی همیشه به همراه خود چاقو داشت و در مواقعی از آن استفاده می‌کرد چنانکه برای رضا براهنی هم چاقو کشید. حالا شما تصور کنید: شعر و شاعر، چاقو و چاقوکش. چه نسبتی بین این دو هست؟ حمل چاقو دقیقاً به این معناست که می‌توان خون انسانی را ریخت و کسی را کشت. اما شاعری، به قول هلدرلین، معصومانه‌ترین پیشه عالم است و شاعر معصوم‌ترین و پاکترین و پارساترین انسان است. حال، چگونه ممکن است شاعری با خود چاقو حمل کند؟

در ذات شعر، وارستگی و رهایی و تعالی نهفته است. در ذات شعر، حرمت انسان و نفی انانیت و نفی خودخواهی و خودبنیادی و پذیرش و از خود گذشتگی نهفته است. چگونه ممکن است شاعری با خود چاقو حمل کند؟ در ذات شعر، گفت‌وگوی عمیق و اصیل شاعر با انسان‌های دیگر، با طبیعت و با آسمان وستاره و درخت و رودخانه نهفته است. در ذات شعر، همزبانی و همدلی و همراهی نهفته است نه بیگانگی و خشونت و خون. در ذات شعر، صفا و لطف و مهر و پاکی و زیبایی نهفته است. در ذات شعر، انسانیت و ادب و شفقت نهفته است.

ذات شعر را محمد حسین شهریار دریافته که گفته است انسان راستین، چه رسد به شاعر راستین، خنجر و چاقو با خود حمل نمی‌کند. آن زمان صمد بهرنگی به عنوان نویسنده مبارز شعر شهریار را مسخره کرد. اما تجربه بشر نشان داده است که شعر شهریار را نباید مسخره کرد بلکه باید با طلا نوشت تا هیچ گاه هیچ انسانی دست به چاقو نبرد و خون دیگری را نریزد. شاید بگوییم که حمل چاقو به نفسانیات شاعر ربط پیدا می‌کند نه به شعر او. اما باید گفت که شاعری که نفسانیات‌اش این قدر نیرومند و غالب است که دست به چاقو می‌برد، بعید است آنچه می گوید شعر باشد زیرا شعر گفتن لطافت و طراوت و زیبایی روحی می‌طلبد و شاعری که روح‌اش آن قدر خشن است که می‌تواند چاقو بکشد و انسان بکشد، قاتل است نه شاعر.

کد خبر 4951333

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فرهنگی و هنری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دانلود آهنگ خاص و بی نظیر اجتماعی سارینا از شاهین نجفی