ظهور


ظهور

دعای فرج نخوان عشقم هزار آدینه ست که در آیینه ی آسمان اندوه تو را رصد میکنم اتفاقا میخواستم ظهور کنم دیدم قحط بر سفره ی ویارتان میهمان است دیدم سر غریو را میبرند و بر دروازه ی سکوت میآویزندشاعر:مانا ( مهرداد ) جمشیدی

دعای فرج نخوان عشقم
هزار آدینه ست که در آیینه ی آسمان
اندوه تو را رصد میکنم
اتفاقا میخواستم ظهور کنم
دیدم قحط بر سفره ی ویارتان میهمان است
دیدم سر غریو را میبرند و
بر دروازه ی سکوت میآویزند
دیدم در کمرگاه هر خوشه داسی ست
در سق هر ماهی قلابی
خون خورشید را در پیاله ی شب میریزند
دیدم فرانک سر زا رفته است و
آن زنی که زرتشت را به هوای هامون کشاند ، سترون شد
..
اتفاقا میخواستم ظهور کنم
و بگویم آرامتر آقااااااااااا .....
آیینه ی آرزوی انسان را سنگ نزن
مگر تو ولی هستی یا والی
که یساولانت ، نوای نفس آدمی را در نیزار نشنیدند ؟؟
ما همه مهاجران مدینه ی فضلیم بخدا
که به هوای بوسیدن ماه
از نردبام آرزو افتاده ایم !!!


اتفاقا میخواستم ظهور کنم
پیراهن پرهیز بر چوبه ی ابلیس بود
سر بریده ی فانوس بر نیزه ی شب
غنچه ی غریو ، پامال هیس
دختران دق حجاب از چهره برداشتند و روسپیان سکوت در حوالی حنجره رقصیدند
کسی به من گفت : " یا ایها المدثر "
نخل نوپایی را سر بریدند
مگر غیرتت از قندیل است که خونت از بیداد تبر به جوش نمیآید ؟؟


اتفاقا میخواستم ظهور کنم
در آدینه ی از آبان
تیری به پایم زدن
تیری به خیالم
و اینک نمیدانم این نمورستان تاریک
جمکرانست یا کهریزک ؟؟



بندرعباس 12 بهمن 1398

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دانلود آهنگ خاص و بی نظیر اجتماعی سارینا از شاهین نجفی